سلام…
سلام…
ببخش بابا…
برای دختر اذن پدر شرط است و ما برای شروع زندگی مشترکمان به اجازه ی تو نیاز داریم!
بابای شهیدم: همه ی سهمیه ها و امکانات ارزانی آنان که یک عمر چماق و طعنه ی (سهمیه ای) بر سر ما کوبیدند همه اش مال آنها فقط امشب بیا در عروسی ما باش مگر نه اینکه دختر ها بابایی هستند مگر نه اینکه شهدا زنده و عند ربهم یرزقونند…
فقط همین یک سهمیه: تو شب عروسی من باش و دخترت را در لباس عروس ببین چیزی که آرزوی تو بود و من!
یادت باشد بابای تو آب داد بابای من خون…
خدایا مارو شرمنده فرزندان شهدا نکن که حقی بس عظیم دارند.
داداشم؟…
برادر شهیدم؟
میخوام بیام تولدمو باتو جشن بگیرم شهید گمنامم.
منو صدا کن…
که چقدر دلم بی تاب شنیدن صداته .
کیک تولد من خیلی کوچیکه اما…
تو مطمئنم که هدیه های بزرگی بهم میدی. من نمیخوام دوستام یا خانوادم بهم هدیه بدن .
من فقط تورو میخوام ..و هدیه تورو ای شهید گمنامم.
جونم فدات! چی میشه نشونم بکنی؟غرق خونم بکنی؟قلب زهرا جا شم… بچه ها؟ برام دعا کنید خیلی محتاج دعای قلبای پاکتونم. یازهرا
همسنگر ؛
حریم دلت سنگر توست رزمنده ؛
تمام زندگیت میدون جنگ توست
سلاحت : قرآن ، اهل بیت علیهم السلام ذکر ، دعا ، بیداری
پلاکت : عشق به خدا ، عشق به اهل بیت علیهم السلام
چفیه ات : حجاب توست حجاب چشمات و دلت حجاب کلامت و افکارت
بتاز رزمنده ، بتاز و عاشقی کن ،
در راه اسلام و در راه خدا در راه صاحب الزمان -عج-
لبیک یا امام خامنه ای
اگر یادتان باشد وقتی ایران توانست پهپاد RQ170 را در داخل ایران به سلامت به زمین بنشاند .
از این طرفی ها گرفته تا آن طرفی ها این اتفاق را از دید خود یک طور تفسیر میکردند.
فراموش نمی کنم حتی بعضی از خودی ها هم تحلیل های عجیب و غریبی می کردند.
کاش میشد لاغر کنم خیلی لاغر…
بیست کیلو بشم!
ده کیلو بشم!
نه! … …
سنگینه براش…
پنج کیلو شم …
تا دوباره برم رو ” پاهای مــامــانم “ بخوابم …!
لباسها براش گشاد بود
همیشه یه دستش به کلاهش بود ، یه دستش به شلوارش
هر چه گشتند پیراهنی که اندازش باشه پیدا نکردند … …
بعد از پانزده سال گروه تفحص پیداش کرد
تمام استخواناش رو توی همون پیراهن گشادش جا دادند
حالا دیگه پیراهن اندازه اش شده بود …
عزیز ما ای وصی امام عشق آنان كه معنای ولایت را نمی دانند در كار ما سخت درمانده اند.
اما شما خوب می دانید كه سرچشمه این تسلیم و اطاعت و محبّت در كجاست.
خودتان خوب می دانید كه چقدر شما را دوست می داریم
و چقدر دلمان می خواست آن روز كه به دیدار شما آمدیم
سر در بغل شما پنهان كنیم و بگرییم.
ما طلعت آن عنایت ازلی را در نگاه شما باز یافتیم.
لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شكست.
سر ما و قدمتان كه وصی امام عشق هستید و نائب امام زمان
اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولي رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت .
آثار فکري و رواياتي که از آن حضرت نقل شده و مسائلي را که آن امام پاسخ گفته و کلماتي که از آن حضرت بر جاي مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .
دوران عمر آن امام بزرگوار 25سال و دوره امامتش 17سال بوده است. معتصم عباسي از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدينه به بغداد بيايد .
امام جواد در ماه محرم سال 220هجري به بغداد وارد شد .
معتصم که عموي ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .
علت اين امر اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بني عباس به علويان منتقل شود .
از اين جهت،درصدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وي گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستي ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علي الجواد ، مادر علي هادي فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد .
اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد .
آنگاه اين دو فرد جنايتکار سمي کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روي دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند .
ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت،و از انگورها تعريف و توصيف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار کرد .
امام جواد (ع ) مقداري از آن انگور را تناول فرمود . چيزي نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدي بر آن حضرت عارض گشت .
ام الفضل سيه کار با ديدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد ، اما پشيماني سودي نداشت .
حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گريه مي کني ؟ اکنون که مرا کشتي گريه تو سودي ندارد .
بدان که خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردي مبتلا کند و به روزگاري بيفتي که نتواني از آن نجات بيابي . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاي ديگري هم نقل شده است .
وفات شیخ جواد کربلایی
روز نابینایان(عصای سفید)
روز پیوند اولیا و مربیان
واقعه آتش زدن مسجد جامع شهر کرمان
یه دختر چادری با دوستای بی حجابش بیرون میرن؛
یكی از دوستاش بهش میگه دیونه ای تو این گرما چادر می پوشی؟
ببین ما رو …
گفت: كی رو تا حالا دیدی رو پیكان 48 چادر بكشه؟؟؟