سلام…
سلام…
روزی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم قصد مباهله کرد، قبل از آن عبا بر دوش مبارک انداخت و حضرت امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را در زیر عبای مبارک جمع کرد و گفت: «پروردگارا، هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوصترینِ خلق به او بودهاند. خداوندا، اینها اهل بیت منند. پس شک و گناه را از ایشان برطرف کن و ایشان را پاکِ پاک کن.» در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را در شأن ایشان فرود آورد: «همانا خداوند اراده فرمود از شما اهل بیت پلیدی را برطرف فرماید و شما را پاکِ پاک کند.
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، در روز بیست و چهارم ذی الحجّه سال دهم هجری اتفاق افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم طی نامهای ساکنان مسیحی نجران را به آیین اسلام دعوت کرد. مردم نجران که حاضر به پذیرفتن اسلام نبودند نمایندگان خود را به مدینه فرستادند و پیامبر آنان را به امر خدا به مباهله دعوت کرد. وقتی هیات نمایندگان نجران، وارستگی پیامبر را مشاهده کردند، از مباهله خودداری کردند. ایشان خواستند تا پیامبر اجازه دهد تحت حکومت اسلامی در آیین خود باقی بمانند.
. . . السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان(عج) . . .
مولا جان، لحظات دلتنگی سخت میگذرد
وقتی دلم برایتان میلرزد چاره ای ندارم جز اشک..
وقتی دلم برای درک عظمت وجودتان در سینه می تپد
آیه های نورانی کلام الله مجید به دادم میرسند
تا دلتنگی و تشنگی آرزوی دیدارتان را در دلم آرام کنم..
آنقدر بزرگوار و نورانی هستید که موقع دلتنگی فقط می توان به قرآن پناه برد
آنقدر مهربان و وفادار هستید که حتی لحظات غفلت نیز
به دادم میرسید به دادم میرسید و ریسمانی میشوید برای وصل مجدد قلبم به پروردگار..
مولای مهربان و وفادارم!
یعنی میشود روزی حضورتان را با دیدگان نالایقم درک کنم؟
یعنی میشود با قلب مالامال از اشک و آهم به دیدارتان بشتابم؟
یا ارحم الراحمین برس به فریاد قلبم که آرزو دارد از منتظران باشد ای کاش
.. یا ارحم الراحمین..
اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،
اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را كه تنهاشامپوی موجود
شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس
یارمان بود
و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت
گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم.
سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر
شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود.
صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت!
.صف های كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد
. . خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی …
نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت .
و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود
همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و …
اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد
یادم هست با تمام سختی ها وقتی وانت برای جمع آوری كمك های
مردمی وارد كوچه می شد
بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود
. .همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود،
خب درد هم بود…
و اما امروز
امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و
گوشه كناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید درآنها هست.
از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس
و لوازم آرایش تا
موبایل و تبلت و …
داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا و البته
بستنی با روكش طلا ! . .
و حال ، این تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های
گران قیمت
از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.
مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید!
مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!
مبادا فریزرمان از مرغ! خالی شود!
. . .
متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له كردن
دیگران سیری ناپذیر شده است …!!
. .
و بعضی چیزها را هم
بهتره نگیم
قحطی امروز که در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم :
قحطى ایمان است
قحطی اخلاق است
قحطی عشق و محبت است
قحطی انسانیت است
. جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
یا نامه نمیخوانی یا راه نمیدانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خوانم
ور راه نمیدانی در پنجه ی ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
یا علی مدد
ملتمس دعا
عيد سعيد غديرخم ,عید اکمال دین
و اتمام نعمت الهی ،عید ولایت و امامت
اسدا الله الغالب حیدر کرار ،
مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام
برمسلمانان و شیعیان جهان مبارک باد
چقدرخوب!حالا که آب گرم نداری ظرفهایت رابشوئی ،غصه ندارد!دستکش که داری عزیزم!!!!!همین دستکش های زیبای پلاستیکی!!!..
خوب است که پاهایت یخ نمیکند!!نه!!آخرچکمه هایت پاهایت را گرم نگه میدارد!!!همین چکمه های پلاستیکی!!!..
راستی گونه هایت گل انداخته اند!!چه رژگونه زیبائی!!موهایت هم که آخرین مدل موست!!چقدرزیبا!!:
به کسی نگو که گونه هایت ازسرما گل انداخته نازنینم!
عزیزم !!چه نگاه معصومانه ای !غصه که نمیخوری ؟نه!
سنی نداری ولی چادرت را به کمربسته ای تا کمرعفافت خم نشود!
چقدربیداری تو عزیز!..
زود باش ظرفهایت را بشوی!باید بروی،دستهای نازنینت را بنازم کدبانوی خانه!!..
تو به اینها نگاه نکن! فرق اینها با توچیست!میدانی!!…
اینها کوچکند هرچند بزرگ زاده اند!! وتو بزرگی! بزرگ …
خدا دوستت دارد،باورکن …تو به اینها نگاه نکن!…..
به نقل از پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری،
محمود احمدی نژاد پیش از ظهر امروز (پنجشنبه) در اجتماع ساکنان روستای مهتر لو از توابع شهرستان ورزقان، با اشاره به بازدید گذشته خود از مناطق زلزله زده آذربایجان شرقی، گفت:
در جریان آن سفر با مردم قرار گذاشتیم که همه دست در دست یکدیگر گذاشته و برای بازسازی تمام روستاها و شهرهایی بهتر و زیباتر همت خود را متمرکز کنیم و امروز خدا را شاکر هستم که با همت مردم و کمک خادمان دولت تمام این دشت و کوهها به کارگاهی وسیع برای سازندگی تبدیل شده است. رییس جمهور با اشاره به بازدید هوایی از دیگر روستاها و مناطق زلزله زده استان نیز تصریح کرد:
معتقدم اگر روند بازسازی و ساخت و سازها با همین سرعت به پیش برود، تا پایان آبانماه هیچ خانوادهای بدون سرپناه باقی نخواهد ماند.
احمدینژاد همچنین به تهیه بستههای وسایل منزل شامل یخچال، اجاق گاز، فرش و بخاری برای خانوادههایی که خانه های آنان بازسازی میشود، اشاره کرد و گفت: انشاء الله به کسانی که خانههای آنان آسیب جزئی دیده نیز دو میلیون کمک بلاعوض و یک و نیم میلیون وام ارزان قیمت اعطا خواهد شد تا منازل خود را بازسازی کنند.
وی افزود: دولت به آن دسته از جوانانی که در شرف ازدواج بودند نیز کمکهایی اعطا خواهد کرد، تا بتوانند مسکن مناسبی برای خود بنا کنند.
رییسجمهور همچنین به مردم قول داد که تا کمتر از یک و نیم ماه دیگر مجدداً برای بازدید از مناطق زلزلهزده به استان آذربایجان شرقی سفر کند.
ای کشتگان عشق برایم دعا کنید یعنی نمیشود که مرا هم صدا کنید؟
((برای من که هنوز تلفظ عشق را نمیتوانم شهادت آیا معنا خواهد شد…))
تا حالا دل دل کردین؟شده تا حالا …بگذریم!ماییم و نوای بی نوای!
گاهی وقتا به خودم میگم آرزو بر جوانان عیب نیست بعد که به خود واقعیم دقیق
فکر میکنم میگم بچه روتو کم کن تو کجا و …
حالا میخوام با دلم بگم:((مگر مردگان هم شهید میشوند که من شهید شوم؟!شهادت تنها برای زنده هاست.آنانکه یک عمر مرده اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد))
ای حی؟ ای عشق؟ ای کشتگان عاشقی که خداوند شما را:((بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ))خواند
دل مرده من رو هم زنده به عشق کنید…
خدای امام هادی !عیدی ما رو شهادت قرار بده
رضاي خدا
فرمانده اش ازش پرسيد با رضايت پدرو مادرت آمده اي جبهه ؟ گفت : ” با رضايت خدا اومدم .خداگفت برو سر مرز كمك به بچه ها . منم اومدم ” اين حرفو كه زد يكدفعه ولوله اي در مسجد جامع به پا شد.شيخ شريف صلوات فرستاد و پيشاني اش را بوسيد . فرمانده سپاه خرمشهر هم بغلش كرد . سرش را فشرد به سينه اش و بغض كرده گفت:” بنازم به غيرتت مرد” و دوباره
اشك توي جشمانش حلقه زد…
گاهی حسین را بلند صدا می کردم جواب نمی داد و بعد از چند لحظه می گفت بله، می گفتم حسین معلوم هست تو کجایی می گفت «سر قبرم» می گفتم مگر قبر تو در آشپزخانه یا اتاق است می گفت نه «قبر من در بهشت زهرا قطعه ۲۴ ردیف ۱۱ است.» هر وقت به بهشت زهرا می رفت و بعد برای ما تعریف می کرد. می گفتم حسین یک بار من را هم ببر خیلی دوست دارم به بهشت زهرا بروم حسین می گفت: «آنقدر بهشت زهرا خواهی رفت که سیر شوی.»