برادر شهیدم شهادتت مبارک
11 آبان 1391 توسط مدیدیان
رضاي خدا
فرمانده اش ازش پرسيد با رضايت پدرو مادرت آمده اي جبهه ؟ گفت : ” با رضايت خدا اومدم .خداگفت برو سر مرز كمك به بچه ها . منم اومدم ” اين حرفو كه زد يكدفعه ولوله اي در مسجد جامع به پا شد.شيخ شريف صلوات فرستاد و پيشاني اش را بوسيد . فرمانده سپاه خرمشهر هم بغلش كرد . سرش را فشرد به سينه اش و بغض كرده گفت:” بنازم به غيرتت مرد” و دوباره
اشك توي جشمانش حلقه زد…