سلام…
سلام…
روز صنعت چاپ
به درک واصل شدن عبدالملک بن مرولن سال 86 ه ق
روز بانکداری
سالروز تصویب قانون عملیات بانکی بدون ربا سال 1362 ه ش
دلت را ببین؛
آینهایست از آنچه کردهای.
اگر تمیز و شفاف است، نور از آن تلألو خواهد کرد؛
اگر هم کدر و یا شکسته…
خدایا آینهی دلم را مرکز تلألو نورانیتت قرار بده.
باشد که رستگار شوم…
من در زمان ریاست جمهورى، در كنفرانس غیر متعهّدها در زیمباوه شركت كردم.
كنفرانس غیر متعهّدها عمدتاً در اختیار چپها بود.
البته دولتهاى متمایل به غرب و امریكا هم در آنجا بودند؛
اما كارگردان عمده، یكى رابرت موگابه و دیگرى فیدل كاسترو بود - كه اینها چپ بودند - بقیه رؤساى جمهورِ چپ دنیا هم كه طرفدار شوروى بودند، حضور داشتند و عمده كارگردانى در دست اینها بود.
من رفتم در آنجا سخنرانى كردم. سخنرانى من صد درصد ضدّ امریكایى و ضدّ استكبارى بود.
حقایق انقلاب، حقایق كشور، جرایم امریكا، جرایم علیه ملت ایران، مسائل مربوط به جنگ تحمیلى و امثال اینها را گفتم.
بعد با همان صراحت و شدّت، به تجاوز شوروى به افغانستان حمله كردم. اینها مبهوت مانده بودند!
یكى از همان رؤساى جمهور چپ به من گفت، تنها غیر متعهّد در این كنفرانس، ایران است.
ببینید؛ نظام اسلامى در ابعاد جهانى، اینطور اهمیت و جلوه پیدا مىكند و حتّى دشمنانش مجبور مىشوند به آن احترام كنند.
مَشک رنجهای انقلاب را به دندان کشیدهایم و دست و پا دادهایم،اما آنرا رها نکردهایم.
و امروز هم؛ به امید خدا،
ما نیز تا زندهایم آن مَشک را رها نخواهیم کرد؛
حتی به اشک، حتی به خون.
و در این مسیر، دست و پا که هیچ، سرمان را هم خواهیم باخت…
و خون دل خواهیم خورد، تا ولیمان خون دل نخورد.
جام زهر را لاجرعه سر میکشیم تا ولیمان ناگزیر از آن نباشد. ایستادهایم چون کوه، استوار و با صلابت، در برابر هرآنچه و هر آنکه، چشم طمع داشته باشد به آرمانهای بلند خمینی کبیر و انقلاب اسلامیاش.
و نام نشان ما را لازم نیست در بین نسل اول و دوم انقلاب و حتی رزمندگان دفاع مقدس پیدا کنی!
ما از نسل سوم و چهارم انقلاب حضرت روحالله هستیم
آنهایی که خمینی را ندیده، دل باختهاش شدهاند، و بوی و خوی او را، در خمینی زمانه میبویند و میجویند.
آب رو جیره بندی کردند اونم از تانکری که یک صبح تا شب زیر تیغ آفتاب مونده بود مگه می شد خورد!
تازه به من هم آب نرسید…
لیوان رو به سمتم گرفت و گفت:من زیاد تشنم نیست ، نصف آب لیوان من رو تو بخور فکر کردم با خوردن نصف لیوان آب ، سیراب شده آب رو گرفتم و خوردم
فرداش که بچه ها گفتند جیره هر رزمنده نصف لیوان آب بوده
تازه فهمیدم اون جوانمرد چیکار کرده تو اوج تشنگی آب رو به من بخشید…
یاد علمدار کربلا افتادم
خدایا
هرگز نگویمت که دستم بگیر
عمریست گرفته ای
رهایم مکن
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد او مرا می خواند،
او مرا می خواهد
زمانی كه به جای پناه گرفتن زیر چتر “خـــــــدا”
تحت سست ترین و فانی ترین مخلوقات خدا پناه میگیریم
موقع ضربه خوردن دیگه حق گلایه كردن نداریم
از ماست كه برماست….
مرد درحال تمیز كردن اتومبیل تازه خود بود كه متوجه شد پسر 4 ساله اش تكه سنگی برداشته و بر روی ماشین خط می اندازد .
مرد با عصبانیت دست كودك را گرفت و چندین مرتبه ضربات محكمی بر دستان كودك زد بدون اینكه متوجه آچاری كه در دستش بود شود در بیمارستان كودك به دلیل شكستگی های فراوان انگشتان دست خود را از دست داد .
وقتی كودك پدرخود را دید با چشمانی آكنده از درد از او پرسید : پدر انگشتان من كی دوباره رشد می كنند ؟ مرد بسیار عاجز و ناتوان شده بود و نمی توانست سخنی بگوید ،به سمت ماشین خود بازگشت و شروع كرد به لگد مال كردن ماشین ..
و با این عمل كل ماشین را از بین برد و ناگهان چشمش به خراشیدگی كه كودك ایجاد كرده بود خورد كه نوشته بود : ( دوستت دارم پدر ! )
روز بعد مرد خودكشی كرد . عصبانیت و عشق محدودیتی ندارند .
یادمان باشد چیزها برای استفاده كردن هستند و انسان ها برای دوست داشتن .
ای کاش بقیع در دل مشهدجاداشت
یا حداقل سینه زنی چون ما داشت
ای کاش که این قبور مخروبه فقط
گلدسته و صحن گنبدی زیبا داشت
…………………………
باید که حق سینه زدن را اداء کنم
با گریه زخم های تنش را دوا کنم
کارمن ازلهوف و مقّرم گذشته است
خنجر بیاورید که مقتل به پا کنم
…………………………
وشاعران را مردم گمراه پیروی میکنند
آیا نمینگری که خود به هر وادی حیرت سرگردانند
وبسیار میگویند وخود عمل نمیکنند
مگر آن شاعران که اهل ایمان و نیکوکار بود.
وخدا را بسیار یاد کرده اند
آیه 224 شعرا
روز بزرگداشت محمد بن زکریای رازی
روز داروسازی
ویرانی قبور ائمه ی بقیع علیهم السلام به دست فرقه ی ضاله وهابیت سال 1344 ه ق
جنگ حمرائ الاسد سال 3 ه ق