بهونه
خدای خوبم امشب دلم بی بهونه بهونتو گرفته! امشب ازت یه تمنا دارم! شبای آخر ماه شعبانه، تا ماه رحمتت، چند صباحی بیشتر باقی نمونده، رجب رواز دست دادم، شعبان هم بی اختیار از دستم رها شد! برای رمضانت: رب ادخلنی مدخل صدق…..
خدا جونم هیچ حسی قشنگتر از این نیست که موقع گناه عشقِ تو یادم بیاد! به حق رجبیونت، به حق اونا که شعبان بندگیتو کردن عشقتو یادم بنداز! دلم می خواد با هر دم و بازدمی عشقت تو قلب و ذهنم تداعی بشه، دلم می خواد خون و رگ و گوشت و پوست و استخونم عشقتو درک کنه! خدای خوبم بِهِم این لیاقتو بده که هرگز خودتو از من نگیری!
وای خدا! تصور اینکه روزی برسه که از فرط گناه با من قهر کنی، آتیشم میزنه! نه اینکه بگم بندَتَم و از گناه گریزون، نه خدا جونم، نه! خودم خوب می دونم که بنده ی نَفسَم! اما تو شاهدی که تقلّای دلم با توبودنِ… میدونی که تمام هراسم ترس بی توشدنِ….
خدایا دستمو بگیر که از گناه دور شم که مبادا غرق گناه بشم و تو با من قهر کنی! نه خدا نه!!! قهر تو آتیشمِ…. هیچوقت نذار به حال خودم رها بشم، من بی تو میمیرم….
أنت ربی و أنا عبدک إرحم عبدک الضعیف… بیقرار
