جانباز كربلايي
31 مرداد 1391 توسط مدیدیان
شب پانزدهم ماه مبارك رمضان در خواب ديدم كه زني نزد من آمد و گفت كه برادرتان را به اينجا آورده ام، اگر شما را به ديدار او ببرم ناراحت نمي شوي؟
من گفتم: نه، چرا ناراحت شوم؟ بلكه خيلي هم خوشحال مي شوم.
همراه آن زن به ديدار برادرم رفتم و به داداشم رسيدم. ديدم كه صورتش نوراني است و در حالي كه بر روي ويلچر نشسته و دو پايش قطع مي باشد به من مي گويد: اي خواهر! بيا با من به كربلا برويم.
در حالي كه با برادرم به كربلا مي رفتيم از خواب بيدار شدم.
«راوي: زهرا رضواني؛ خواهر روحاني شهيد؛ محمد رضواني/ کتاب طائران قدسی به کوشش مهدی شیخ الاسلامی- ج3- ص15»