مولایم...............
05 مرداد 1391 توسط مدیدیان
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای اجابت آن دعا کنی، کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی هر روز چراغ دلم را با (جامعه الکبیره) روشن می کنم و سفره افطارم را با ( آل یاسین) و (عهد)تزئین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد دل (کمیل) می نشینم.
نمی دانم آخرین ایستگاه توسل کجاست که مرا تا آن سوی فاصله ها می برد.
مولاجان…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من دلم می خواهد آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم تو کنم.