نسل نشسته
تلاش کردند تا به قول خودشان ارزشهای دفاع مقدس را تبیین کنند،نشستیم و دل سپردیم.
تلاش کردند تا به قول خودشان دستاوردهای دفاع مقدس را تشریح کنند،نشستیم وگوش کردیم. انگشتهایشان را تا آنجاکه میتوانستند باز کردند و افتخارکردند که خاک ایران را حتی به اندازهی یک وجب هم از دست ندادهاند، نشستیم و نگاه کردیم.
اما نشسته بودیم وارزشهای دفاع مقدس در حال تثبیت و تبیین و تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ و… بودند
ما نشسته بودیم وخیلیها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم.
نشستیم و از روی مین رفتنهای داوطلبانه، از نماز شبهای زیر نور منور از وصیتنامه نوشتنهای کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قلهی ماووت، از سوختن در سه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و… و… و بشنویم.
نشستن و شنیدن کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت!
درست مثل نشستن در خیمههای عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل البیت(ع).
ثمرهی جهاد نسل ایستاده فریادگر، شده بود نسل نشستهی یاد آور.
و در تمام آن سالها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان میچسباندیم وصبحهای سهشنبه میرفتیم زیارت عاشورا با ساندیس، یک نفر داشت فریاد میزد
“بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت های اصلی انقلاب زنده بماند.”