سلام…
سلام…
یکی دیگراز سوالاتی که مطرح می شود این است که چرا زن نمی تواند قاضی شود و رای صادر کند ؟
مگر زن نسبت به مرد کمبود و نقصی دارد؟
اولا:همه ی عقلای دنیا قبول دلرند که تصدی هر شغلی احتیج به شرایطی دارد و کسی که واجد آن شرایط نباشد او را در پذیرش رد می کنند.و این رد شدن او دلیل نیست که این شخص گناهی کرده و یا از نظر انسانس و روحی و جسمی ناقص است.مثلا برای خدمت در نیرو های مسلح شرایطی گذاشته اند ،از نظر قد ،قدرت روحیه ،بینایی و … . حال آنکه اگر کسی این شرایط را نداشت دلیل نیست که او در انسانست و دین کمبود دارد . این قانون در بسیاری از مشاغل در همه ی دنیا هست و هیچ کس هم ایراد نمی گیرد.
شرایط شغل حساس قضاوت هم از این قانون عقلایی و جهانی مستثنی نیست .از جمله آن شرایط پختگی و تجربه است زیرا انسان کم سن و سال از تجربه لازم برخوردار نیست و هم چنین قاضی نباید از سن زیاد برخوردار باشد زیرا آدم مسن آن قدر شور و توان را برای مسیولیت سنگین قضاوت ندارد.
و اگر زن نمی تواند قاضی شود ،برای آن است که ساختمان بدن زن از نظر جسمی و روحی طوری است که شرایط قضاوت را ندارد.زیرا شغل قضاوت یک کار پردردسراست و معمولا قاضی با انسان های مجرم و منحرف سرو کار دارد . و نیز قاضی باید چنان بینش اجتماعی داشته باشد تا بتواند مجرمین را با انواع حیله و خدعه بشناسد و فریب نخورد . و در مواقع لزوم احکامی را که با خشونت همراه است مانند حکم شلاق و قتل و …راغ صادر نماید . این امور و مانند آن ،مناسب با روحیی ی عاطفی و لطیف زن نیست .و این دلیل بر گناه زن و نقص روحی و جسمی او نیست،زیرا در نظام زیبای آفرینش مناسب کار دیگری خلق شده است و به عبارت روشن تر مسیو لیت اصلی زن در نظام خلقت ،تربیت انسان های صالح و بزرگوار است . بر همین اساس عاطفه در زن بیش از مرد می باشد،و کار قضایی کاری عاطفی نیست . بلکه جای قاطعیت و محکم صحبت کردن و گرفتن حق مظلوم از ظالم است.لذا اکثر زنان نمی توانند این مسیولیت را به خوبی انجام دهند. زیرا امکان داردهنگام قضاوت با ظاهر سازی و گریه مجرم عاطفه اش تحت تاثیر قرار گیرد وحق از بین برود.
ثانیا:مگر همه ی مردان صلاحیت منصب قضاوت را دارند که زنان نداشته باشند.بسیاری از مردان هم صلاحیت و شرایط این شغل خطیر را ندارند.البته زن می تواند در محاکم قضایی ،مشاغل دیگری غیر از رای و حکم صادر کردن را داشته باشد.
اولا:مرجعیت یک مقام اجرایی است که شرط رسیدن به آن فقاهت و عدالت می باشد و از نظر رسیدن به فقاهت و عدالت بین زن و مرد فرقی نیست زیرا زن هم می تواند فقیه عادل بشود.لکن مرجعیت یک کار اجرایی پر مشقت و مشکلی است که با روحیه ی لطیف و ظریف زن مناسبتی ندارد،لذا حضرت امام علی (علیه السلام)می فرمایند:"فان المراه ریحانه و لیست بقهرمانه” (براستی که زن بسان یک گل است نه قهرمان و فرمانده در کارهای سخت).(نهج البلاغه ،مرحوم فیض،نامه31 )
حال که مانند گل است اسلام فرموده باید کارهای مناسب شأن و فطرت و نیروی بدنش انجام دهد و چون زن، قهرمان وفرمانده در امور سخت نیست اسلام کار های دشوار و سخت را بر او واجب نکرده است.
ثانیا:همان طوری که بیان شد مرجعیت یک سمت اجرایی است و یک مقام و منزلت نیست تا اگر به زن گفتند تو مرجع تقلید نمی توانی بشوی کسر شأن برای او باشد . بر همین اساس بسیاری از علما و مجتهدین بزرگ به خاطر سنگینی مسئولیتش از قبول مرجعیت شانه خالی می کردند مگر آن وقتی که دیگر برایشان تکلیف می شد .خلاصه ی مطلب، در مرجعیت سه موضوع می باشد ،فقاهت و عدالت و مقام اجرایی در فقاهت در عدالت و تهذیب نفس و طی کردن مراتب علمی هیچ بین زن و مرد فرقی نیست چه بسا در بعضی از اوقات زنان از مردان سبقت گرفتند و اما آن مقام اجرایی هم که منزلتی ندارد و اگر یک مرجع تقلید نزد ما فردی عالی مقام و مقدس است آن به خاطر مقام معنوی و ملکوتی و علمی اوست و این مراتب که ارزش و فضیلت است زن هم می تواند آن ها را طی کند .
ثالثا:مگر هر مردی می تواند مرجع تقلید شود چه بسا در بین میلیون ها نفر مرد تنها چندین نفر شرایط مرجعیت را پیدا می کنند . و لبّ کلام آنکه اسلام هیچ فرقی از نظر کسب معنویت و حقوق بین زن و مرد نگذاشته است بلکه خدمتی که اسلام به زن نمود به مرد آن خدمات را نکرد ولی به خاطر ابعاد مختلفی که زن ومرد در خلقت دارند احکامشان در بعضی از مواقع فرق می کند. (محمدی نیا ،اسدالله،پاسخ به پرسش های دختران،قم:سبط اکبر(ع)،چاپ نهضت ،نوبت چاپ چهارم،بهار1389.)
یا فاطمه من عقده دل وانکردم
رفتم بقیع قبر تو را پیدا نکردم
چشم انتظارم مهدی زهرا بیاید
این تربت گم گشته را پیدا نماید
امام سجاد(علیه السلام)می فرماید:
“از بزرگترین نعمت های خداوند سبحان بر ما ،جاری شدن ذکر و یاد او بر سر زبان هایمان است،و اجازه ی او بر ما که او را بخوانیم و تنزیه و تسبیحش کنیم.”
در حقیقت به سن تکلیف رسیدن معنایش آن است این شخص از الان به بعد این لیاقت و شایستگی را پیدا کرده تا با خدایش حرف بزند و این یکی از بزرگترین نعمت هاست.
چگونه شما یک شخص بزرگوار را که می خواهی ببینی گاهی روزها و ماه ها بایددر نوبت بمانی تا شاید توفیق زیارتش را پیدا کنی در حالی که او یک بنده ی خداوند بزرگ بیشتر نیست.در حالی که حضرت حق تعالی که خالق تمام هستی است بدون وقت قبلی و سختی ،هر لحظه و هر دقیقه و هر ساعت اجازه ی حرف زدن و رابطه و مناجات و بیان مشکلات را با خودش به ما داده است و این از بزرگترین نعمت هاست.
و اگر دختر زودتر به سن تکلیف می رسد معنایش آن است که زود تر از پسر لیاقت و شایستگی پیدا کرده که خداوند سبحان اجازه ی سخن گفتن با خودش را به او داده است.
و هم چنین نشانه ی آن است که دختر زودتر شایستگی کارهای سیاسی و اجتماعی و مسئولیت پذیری را در جامعه پیدا کرده است .بنابراین تکلیف دردسر و مشقت نیست بلکه نشانه ی بلوغ فکری و کمال دختر است به طوری که از نظر کمال و عقل به حدی رسیده است که خداوند سبحان برای او حساب و کتابی باز کرده است و را جز بند گان خویش قرار داده است .با این بیان روشن شد که اگر دختر زودتر به سن تکلیف می رسد این نشانه ی شرافت و افتخار است و چه افتخاری از این والاتر که انسان بتواند به محضر رب العالمین مشرف شود و زودتر از دیگران چنین مقام و منزلتی را کسب نماید.
چه سعادتی بالاتر از آن که دختر با کسب مقامات معنوی به وسیله ی نماز که ستون دین و نور و معراج مومن است و با روزه که سپر آتش دوزخ است دنیا و آخرت خود را آباد سازد.
و از طرف دیگر تجربه هم نشان داده که آمادگی دختر برای اداره ی زندگی زودتر از پسر است. به عنوان مثال دختر شانزده ساله آمادگی برای مدیریت یک خانواده را دارد در حالی که این آمادگی در پسر شانزده ساله نیست.وانگهی اسلام عزیز به پسر هم به عنوان تمرین و آمادگی و فراگرفتن احکام دستور داده است از حدود سن ده سالگی شروع به نماز و سایر عبادات کند البته با روش خاصی که شر ع مقدس بیان نموده است.
اولا:این مذمت ها در روایات مربوط به اصل وجود زن نیست زیرا از نظر قرآن کریم زن و مرد هر دو موجودی کامل هستند و فرقی از جهت زن و مرد بودن نیست .بلکه این نکوهش مربوط به بعضی از زنان است .در واقع این نکوهش هشداری به مردهاست که مواظب باشند فریب زنان بی تقوا و آلوده را نخورند.
وانگهی این مذمت اختصاص به زنان ندارد بلکه در مورد مردان هم هست که در روایات آمده است که مواظب باشند با مردان منافق،شرور،احمق، حسود، بخیل،دروغگو و فاسد معاشرت نکنند و با آنها مشورت نداشته باشند و این موضوع یک اصل عقلایی است که همه ی انسان های عاقل در عالم قبول دارند که اگر فردی بخواهد در زندگی، سالم زندگی نماید از این گونه افراد باید دوری کند.
و دیگر فرقی بین زن و مرد نیست اگر چه جاذبه ی زن نسبت به مرد بیشتر است منتهی گروهی در اثر عدم آشنایی با اسلام عزیز و عده ای به خاطر عنادی که با اسلام دارند فقط روایاتی را که درباره ی زن آمده می بینند و آنها را مطرح می نمایند . در عین حال باید جواب پرسش و شبهه داده شود.خلاصه ی مطلب وقتی به آیات قرآن کریم و روایات مراجعه می کنیم متوجه می شویم همان طوری که مردان و قهرمان در عالم بوده اند زنان مومنه و قهرمان هم در جهان هستند.و همان گونه که مردان شرور بوده اند ،زنان شرور نیز بوده اند حتی شرارت مردان بیش از زنان بوده است. و چون قدرت و تبلیغات در دست مردان بوده است و معمولا زنان مورد ظلم و تعدی قرار می گرفتند،هر جا یک جرمی از جانب زنی سر می زد آن را چندین برابر نشان داده اند در صورتی که جنایات مردان قابل مقایسه با زنان نیست.
ثانیا :این نکوهش ها در بعضی از روایات مقطعی است یعنی در یک برهه ای از زمان برخی از زنان مورد نکوهش قرار گرفته اند و این هم اختصاص به زنان ندارد .زیرا در برهه ای از زمان بعضی از مردان و یا مردم بعضی از شهرها هم مورد نکوهش قرار گرفته اندو این مذمت دلیل نمی شود که برای همیشه جنس زن و یا مرد و یا فلان شهر موردذ نکوهش قرار گیرد و برعکس اگر در بعضی از روایات از مردم بعضی از شهر ها به نیکی یاد شده این دلیل نیست که برای همیشه مردم این شهرها صالح و متقی باقی بمانند.خلاصه مطلب اینکه این نکوهش ها در پاره ای از زنان به صورت موقت بوده است.
ثالثا:این که گفته شده زن ناقص العقل است معنایش این نیست که زن از نظر عقلی کمبود دارد بلکه منظور آن است که وقتی مرد را با زن در نظر میگیریم به طور متوسط مرد از نظر اندام درشت تر از زن می باشد و از نظر قد بلند تر از او می باشد و زن از نظر اندام کوچکتر از مرد و از نظر قد از او کوتاهتر است .حال به همان نسبت وزن مغزش کمتر از مرد است .بر همین اساس فقیه عالیقدر آیة الله شهید مطهری می فرماید :"مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به مجموع بدن ،مغز زن از مغز مرد بزرگتر است.[1]
بنا براین زن به تنهایی یک موجود ناقص العقل نیست.
رابعا:با توجه به آنکه یکی از معانی عقل ،فکر و تدبر در امور اجرایی می باشد و از طرفی چون سمت اجرایی یک کار پر دردسر مشکلی است و با بدن و روحیه ی لطیف زن سازگاری ندارد ،خداوند حکیم قوه ی تدبیر او را در امور اجرایی کمتر از مرد قرار داده است.زیرا همان طوری که قبلا اشاره شد سمت اجرایی،مقام و منزلتی نیست تا کسر شان برای زن باشد،و آن مرد است که بیشتر با امور اجرایی و درگیری های اجتماعی سروکار دارد.واز آن طرف چون زن پایه و اساس تربیت و اخلاق در خانواده و جامعه طبق فطرت و خلقت متوجه اوست نیروی عاطفه و محبت او نسبت به مرد بیشتر است.[2]
دراین قسمت به بیان علل برتری رنگ مشکی بر سایر رنگ ها در خصوص حجاب می پردازیم .مواردی چون:آرامش بیشتر ،بالاترین رنگ ها،نگاه شکنی و آسایش بیشتر،وقار و هیبت معنوی بیشترو…
برای خواندن متن کامل اینجا را کلیک کنید.
آورده اند که شیخ جنید بغدادي به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او می رفتند شیخ از احوال بهلول پرسید . مریدان گفتند او مرد دیوانه اي است . شیخ گفت او را طلب کنید و بیاورید که مرا با او کار است . تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند و شیخ را پیش بهلول بردند . چون شیخ پیش او رفت دید که خشتی زیر سر نهاد و در مقام حیرت مانده شیخ سلام نمود بهلول جواب او را داد و پرسید کیست ؟ گفت من جنید بغدادي ام بهلول گفت تو اي ابوالقاسم که مردم را ارشاد می کنی آیا آداب غذا خوردن خود را می دانی ؟ گفت : بسم الله می گویم و از جلوي خود می خورم . لقمه کوچک برمی دارم . به طرف راست می گذارم آهسته می جوم و به لقمه دیگران نظر نمی کنم . در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم .هر لقمه که می خورم الحمد لله می گویم و در اول و آخر دست می شویم . بهلول برخواست و گفت : تو می خواهی مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز آداب غذا خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت .
پس مریدان شیخ گفتند یا شیخ این مرد دیوانه است . جنید گفت : دیوانه اي است که به کار خویشتن هشیار است و سخن راست را از او باید شنید و از عقب بهلول روان شد و گفت مرا با او کار است . چون بهلول به خرابه اي رسید باز نشست . بهلول باز از او سوال نمود تو که آداب طعام خوردن خود رانمی دانی آیا آداب سخن گفتن خود را می دانی ؟ گفت : سخن به قدر اندازه میگویم و بی موقع و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق خدا را به خدا و رسولش دعوت می نمایم . چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می کنم پس هرچه تعلق به آداب کلام داشت بیان نمود . بهلول گفت : چه جاي طعام خوردن که سخن گفتن نیز نمی دانی . پس برخواست و به راه خود برفت .
مردیان شیخ گفتند این مرد دیوانه است تو از دیوانه چه توقع داري . جنید گفت : مرابا او کار است شما نمی دانید . باز به دنبال او رفت تا به بهلول او رسید . بهلول گفت تو از من چه میخواهی تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی آیا آداب خوابیدن خود را می دانی ؟ گفت آري می دانم . چون از نماز عشا فارغ می شوم داخل جامه خواب می گردم پس آنچه آداب خوابیدن بود که از بزرگان دین رسیده بیان نمود .
بهلول گفت : فهمیدم که آداب خوابیدن هم نمی دانی خواست برخیزد جنید دامنش را گرفت و گفت اي بهلول من نمی دانم تو قربه الی الله مرا بیاموز . گفت تو ادعاي دانایی می کردي ؟ شیخ گفت : اکنون به نادانی خود معترف شدم . بهلول گفت :
اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل شام خوردن آن است که لقمه حلال را باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جاي آوري فایده ندارد و سبب تاریکی دل می شود . و در سخن گفتن باید اول دل پاك باشد و نیت درست باشدو آن سخن گفتن براي رضاي خدا باشد و اگر براي غرضی یا براي امور دنیوي باشد یا بیهوده و هرزه باشد به هر عبارت که بگویی وبال تو باشد پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکتر باشد و در آداب خوابیدن اینها که گفتی فرع است . اصل این است که در دل تو بغض و کینه و حسد مسلمانان نباشد . حب دنیا و مال در دل تو نباشد و در ذکرحق باشی تا به خواب روي .
جنید دست بهلول را بوسید و او را دعا کرد و مریدان که حال او را بدیدند که او را دیوانه می دانستند خود را و عمل خود را فراموش کردند و از سر گرفتند . نتیجه آن است که هر فرد بداند از آموختن آن چیزي که نمی داند ننگ و عار نباید داشت، چنانچه شیخ جنید از بهلول آداب خوردن ، سخن گفتن و خوابیدن را آموخت .
حضرت على(علیه السلام )روزى رو به سوى مردم کرد و فرمود: به نظر شما امید بخش ترین آیه قرآن کدام آیه است ؟ بعضى گفتند آیه :"ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء"(خداوند هرگز شرک را نمى بخشد و پائین تر از آن را براى هر کس که بخواهد مى بخشد)سوره نساء آیه 48
امام فرمود: خوب است ، ولى آنچه من میخواهم نیست ، بعضى گفتند آیه"و من یعمل سوء او یظلم نفسه ثم یستغفرالله یجد الله غفورا رحیما” (هر کس عمل زشتى انجام دهد یا بر خویشتن ستم کند و سپس از خدا آمرزش بخواهد خدا را غفور و رحیم خواهد یافت) سوره نساء آیه 110
امام فرمود خوبست ولى آنچه را مى خواهم نیست . بعضى دیگر گفتند آیه “قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا انه هو الغفورالرحیم"(اى بندگان من که دراثر گناه،بر خویشتن زیاده روی کرده اید،ازرحمت خدا مایوس نشوید در حقیقتخدا همه گناهان را مىآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است)سوره زمرآیه53
امام فرمود خوبست اما آنچه مى خواهم نیست ! بعضى دیگر گفتند آیه “و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا نفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یغفر الذنوب الا الله"(پرهیزکاران کسانى هستند که هنگامى که کار زشتى انجام مى دهند یا به خود ستم مى کنند به یاد خدا مى افتند، از گناهان خویش آمرزش مى طلبند و چه کسى است جز خدا که گناهان را بیامرزد) سوره آل عمران آیه135
باز امام فرمود خوبست ولى آنچه مى خواهم نیست . در این هنگام مردم از هر طرف به سوى امام متوجه شدند و همهمه کردند فرمود: چه خبر است اى مسلمانان ؟ عرض کردند: به خدا سوگند ما آیه دیگرى در این زمینه سراغ نداریم . امام فرمود: از حبیب خودم رسول خدا شنیدم که فرمود:
امید بخش ترین آیه قرآن این آیه است: “واقم الصلوة طرفى النهار و زلفا من اللیل ان الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکرى للذاکرین (نماز را در قبل و بعد از ظهر و بخشی از شب به پادار که خوبی ها بدی ها را نابود میکند . این تذکری است برای آنان که اهل تذکرند) سوره هود آیه 118
و فرمود: اى على! آن خدایى که مرا به حق مبعوث کرده و بشیر و نذیرم قرار داده یکى از شما که برمىخیزد براى وضو گرفتن، گناهانش از جوارحش مىریزد، و وقتى به روى خود و به قلب خود متوجه خدا مىشود از نمازش کنار نمىرود مگر آنکه از گناهانش چیزى نمىماند، و مانند روزى که متولد شده پاک مىشود، و اگر بین هر دو نماز گناهى بکند نماز بعدى پاکش میکند، آن گاه نمازهاى پنجگانه را شمرد
بعد فرمود: یا على جز این نیست که نمازهاى پنجگانه براى امت من حکم نهر جارى را دارد که در خانه آنها واقع باشد، حال چگونه است وضع کسى که بدنش آلودگى داشته باشد، و خود را روزى پنج نوبت در آن آب بشوید؟ نمازهاى پنجگانه هم به خدا سوگند براى امت من همین حکم را دارد.
روزی جبرئیل و میکائیل با هم مناظر میکردند
جبرئیل گفت : مرا عجب اید که با این همه بی حرمتی و جفاکاری خلق رب العزه بهشت از بهر چه افریدند.
میکائیل چون این بشنید گفت : مرا ان عجب میاید که با ان همه فضل و کرم و رحمت که الله بر بندگان است دوزخ از بهر چه افرید ؟
از حضرت عزت و جناب جبروت ندا آمد : از گفت شما هر دو ان دوست تر دارم که به من , ظن نیکوتری ببرد ان کس که رحمت را بر غضب برتری دهد.
منبع:
–«(( کشف الاسرار))»–
در اولین قدم این رنگ اشیا است كه شما را به طرف آن شیء جذب و یا از آن دور می كند.در واقع احساس آرامش،لذت ناراحتی،تنش،صلح و دوستی و … همه و همه در پرتو رنگ هاست.رنگ ها تمامی محیط ما و حتی خود ما را نیز تسخیر كرده اند و در تمام جسم جان و روح ما تاثیر گذارند. مثلا در مورد رنگ سیب سرخ و زیبا علاوه بر لذتی كه از رنگ آن در هنگام خوردن می بریم و در ما احساس شادابی و نشاط ایجاد می كند،در خواصش نیز تاثیر فراوانی دارد.تمامی سبزیجات و میوه هایی كه روزانه مصرف می كنید با توجه به نوع رنگشان منافع خاصی برای شما دارند.شاید تعجب كنید،اما فراموش نكنید كه رنگ ها بر همه وجود ما و در تمامی جوانب نفوذ دارند و این هم یك روش نفوذی آنهاست.
رنگ سبز رنگی است آرامش بخشو با دیدن این رنگ شما احساس آرامش می كنید و از وجودش لذت می برید و جالب اینجاست كه همین رنگ زیبا و آرامش بخشعلاوه بر این كه شما را در ظاهر جذب می كند و شما از آن لذت می برید خواص درمانی بسیاری نیز دارد و برای جسمتان مفید است.در واقع هر چیز سبزی كه شما می بینید این خاصیت را داراست و این در مورد میوه ها و سبزیجات سبز رنگ نیز صادق است.این رنگ برای افراد عصبی و نا آرام بسیار مفید است.
رنگ سبز خاصیت ضد عفونی كننده دارد و مناسب برای بیماری های قلبی عروقی و بیماری های روده ای (یبوست) ،معده (سوء هاضمه،زخم معده و…)،كلیه (سنگ كلیه و ناراحتی های مجاری ادراری) ، ریه (مشكلات تنفسی،آسم و …) و رحم می باشد. این رنگ برای درمان زخم های عمیق سوختگی های شدید نیز موثر است.این خواص در میوه ها و سبزیجاتی كه سبز رنگ هستند به وفور یافت می شود.تحقیقات نشان داده میوه ها و سبزیجات سبز رنگ خاصیت ضدعفونی كنندگی دارند و در هضم غذا و جذب آن موثرند. میوه ها و سبزیجات سبز رنگ برای افرادی كه از بیماری های عصبی رنج می برند توصیه شده است.
سبزیجات سبز رنگ همچنین در درمان زخم های عمیق و سوختگی ها و بیماری های ریوی و كلیوی بسیار موثر است و در بهبود بیماری های قلبی مصرف فراوان دارد.مثلا جعفری دارای خواص ضد عفونی كننده خون و دستگاه گوارش می باشد.جعفری موجب تحریك عضلات روده و رحم می شود و مناسب برای معده و هضم غذاست.برگ این گیاه مناسب برای زخم های عمیق است و جوشانده آن مناسب برای بیماری های كلیوی و مجاری ادرار است. انگور سبزاین میوه مناسب برای بیماری های اعصاب است.
مواد غذایی موجود در انگور به هضم غذا و جذب آن در معده كمك فراوانی می كند و در درمان بیماری های سوءهاضمه،سل ریوی،مشكلات كلیوی (سنگ كلیه) و یبوست كمك فراوانی می كند.همچنین باعث دفع سموم و مواد زائد از بدن می شود.آب انگور مغذی عضله قلب است.انگور اختلالات قلبی حاصله از ازدیاد فشارخون را از بین می برد و دارای اثر تقویت كننده قلب است. انگور موجب ازدیاد ترشح صفرا می شود و عمل هضم را تحریك و تسریع می بخشد و تخمیرهای روده ای را كاهش می دهد. كاهو كاهو در درمان تپش قلب و سرفه و مشكلات ریوی موثر است.همچنین آرام كننده اعصاب است.
كاهو برای دفع مواد زاید در روده ها و جلوگیری از یبوست مناسب است.از جوشانده كاهو می توان برای درمان سوختگی ها و زخم ها استفاده كرد. لوبیا سبزاز لوبیا سبز برای درمان كسالت های شدید كلیوی استفاده می شود.این سبزی همچنین در درمان بیماری های قلبی نیز موثر است.وجود فسفر در لوبیا برای اعصاب مفید است.خرده شده و یا پوره شده دانه لوبیا به عنوان ضماد برای مواضع سوختگی و سایر التهابات پوستی و زخم ها موثر است.
ترخون ترخون به دلیل داشتن اسانس های معطر در خود مجاری دستگاه گوارشی را ضدعفونی می كند و محرك مناسبی برای معده به شمار می رود.این سبزی برای بیماری های رحم و تسهیل جریان خون قاعدگی بسیار موثر است.
رنگ قرمز رنگی است محرك و اشتهاآور.رنگی پر انرژی كه همین خصوصیات در مواد غذایی قرمز رنگ هم دیده می شود.معمولا ما برای خوردن خوراكی هایی با رنگ قرمز بسیار راغب هستیم.این رنگ و در واقع میوه ها و سبزیجات قرمز رنگ علاوه بر این كه افزایش دهنده اشتها هستند،برای افراد كم خون و افرادی كه كمبود آهن دارند بسیار مناسب است.همچنین در درمان عفونت ها و سوختگی های شدید بسیار موثر است و معمولا این گونه میوه ها و سبزیجات در درمان بیماری های ریوی،مشكلات روده (یبوست) و رحم به كار برده می شود.مواد غذایی قرمز رنگ بسیار پر انرژی بوده و در تقویت قلب و افزایش فشار خون و غلظت خون بسیار مفید و تقویت كننده روده و كبد است.
گیلاس تقویت كننده و انرژی زا.تنظیم كننده كبد و مناسب برای رفع یبوست و اشتها آور،دفع كننده مواد زائد و سموم از بدن. توت فرنگی در درمان سل ریوی بسیار سودمند است و همچنین در درمان عفونت های روده. انارجلوگیری از تنگی نفس.مناسب برای روده و تصفیه كننده خون.
انگور فرنگی موثر در درمان تب های عفونی،محرك اشتها و رفع یبوست. شاتوت تصفیه كننده خون،مناسب برای بیماری های كم خونی و مشكلات ریوی. فلفل قرمزتحریك قوای هاضمه،مناسب برای خونریزی های رحم،رفع فلج،رفع یبوست و بیماری های روده.
رنگ نارنجی رنگی جذاب و سر زنده و شاداب،كه در نهایت جذابیت و جلب توجه احساس زدگی ایجاد نمی كند. سبزیجات و میوه های نارنجی رنگ و كلا هر شی نارنجی رنگ در افزایش شیر مادران بسیار موثر است.مواد غذایی نارنجی رنگ بسیار انرژی زا است و محرك مناسبی برای اعصاب و سودمند برای مشكلات تنفسی و ضد سرفه،ضد آسم و سل ریوی هستند و در درمان سنگ كلیه و كیسه صفرا و بیماری های معده و روده موثر هستند. هویج افزایش شیر مادر،مناسب برای درمان اختلالات شدید روده ای،بهبود دهنده زخم های دستگاه گوارش،رفع كننده یبوست،ضد عفونی كننده روده،تقویت كننده اعصاب و انرژی زا و موثر در بهبود عفونت های ریوی. پرتقال و نارنگی تقویت كننده دستگاه عصبی،عضلات و غدد،مناسب برای رفع اختلالات دستگاه گوارش،كبد و روده ها.
زالزالك مناسب برای درمان بیماری های روده و رفع كم خونی. رنگ زردرنگی شادی آفرین،درخشان،زنده و محرك.سبزیجات و میوه های زردرنگ معمولا اشتها آور و در عین حال مناسب برای هضم غذا می باشند.میوه جات و سبزی های زرد رنگ تصفیه كننده كبد و روده ها و كلیه هاست.این مواد غذایی در درمان بیماری های معده (ورم معده) كیسه صفرا یبوست و فشار خون و همین طور مشكلات ریوی مناسب هستند و در تقویت غدد لنفاوی قلب موثرند و بسیار انرژی زا می باشند و محرك اعصاب. زردآلوسرشار از انرژی،موثر در درمان یبوست،كاهش دهنده افسردگی و تقویت كننده اعصاب.
آناناس تقویت كننده روده،نیرو بخش،مناسب برای هضم غذا و موثر در بیماری های ریه. به تقویت كننده اعصاب و قلب،موثر در درمان بیماری های ریوی و سل.همچنین در درمان ورم معده و روده از این میوه استفاده می شود. گلابی از بین برنده ضعف و بی حالی،تقویت كننده اعصاب،رفع تنبلی روده ها،رفع یبوست و بیماری های روده ای و معده،موثر در درمان سل ریوی،از بین برنده سنگ كلیه. آلوانرژی زا و از بین برنده كم خونی و ضعف و سستی،برطرف كننده یبوست،محرك اعصاب،مناسب برای كلیه ها. سیب زردانرژی ساز،ضد عفونی كننده قوی روده و مناسب برای تقویت روده ها و معده،محرك كلیه ها و مناسب برای سنگ كلیه و مجاری ادرار،تقویت كننده اعصاب،رفع كننده یبوست و اسهال، مناسب برای اختلالات تنفسی.
همچنين اگر محبت به چيزى يا كسى براى رفع نياز خويش باشد پس از رفع نياز، محبت به آن محبوب تمام مىشود؛ چرا كه نياز محب بر آمده است و كمال مورد نظر خويش را يافته است. محبت به خداوند پايدار است زيرا كمال حقيقى فقط از آن اوست و هيچ گاه انسان خداشناس به معرفت كمال خداوند نمىرسد در هر مرتبه از معرفت به خدا انسان به ضعف معرفت خويش آگاه مىشود و خواهان ارتقاء معرفت خود به خداوند مىگردد؛ چرا كه خداوند موجود بىپايانى است كه عقول از معرفت كنه او عاجزند و هر چه در وادى معرفة اللَّه مىشتابند، باز هم در راه باقى است و اشتياق فراوانتر مىشود.
2 - محبت حقيقى محبتى است كه محب به هر چه كه به محبوب انتساب دارد علاقهمند باشد. انسانهاى عارف به همه مظاهر هستى محبت دارند به انسانها، طبيعت، حيوانات، رودها و جنگلها و… چرا كه همه اينها را جلوه خدا و مخلوق ذات اقدس او مىدانند.
3 - محبت واقعى محب را گوش به فرمان محبوب مىكند محب هميشه در آرزوى رضاى محبوب است پس همان طور كه او مىخواهد عمل مىكند و خود را آن گونه كه محبوب مىپسندد مىسازد. محب واقعى، اراده محبوب را بر اراده خود مقدم مىدارد و با خواست او مخالفت نمىكند.
4 - محب واقعى هميشه به ياد محبوب است و هيچ چيز ديگرى موجب غفلت او از ياد محبوب نمىشود. 5 - محب واقعى خواستار ديدار محبوب و همنشينى و هم صحبتى با اوست. محب واقعى از شنيدن سخن محبوب و سخن گفتن با او را دوست دارد و از ديدار محبوب سير نمىشود. محبت به خدا محبت به خداوند محبت راستين است و خداوند يگانه محبوب حقيقى است. همه نشانههاى محبت حقيقى در محبت به خدا هست. محبت به خداوند پايدار و زوالناپذير است، چرا كه هيچ كمالى برتر از خداوند نيست و هيچ جمالى زيباتر از او وجود ندارد، كسى كه خدا را بيابد همه چيزها در چشم او ناقص و حقير مىآيد: ما ذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك لقد خاب من رضى دونك بدلا
(1) آن كه تو را نيافت چه يافت؟ و آن كه تو را يافت چه نيافت؟ كسى كه به غير تو راضى و مايل گشت يقيناً محروم شد. محبت به خداوند با هيچ محبت ديگرى قابل قياس نيست هر محبت ديگرى اگر در طور محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد، محبتى راستين وگرنه دروغين است. كسى كه غير خدا را دوست مىدارد و محبت او بر محبت خدا بر مىگزيند، مؤمن نيست. مؤمنان بيشترين محبت را به خداوند دارند. والذين آمنو اشد حباللَّه
(2) محبت خدا شرط ايمان است و كسى مؤمن است كه خدا و رسولش را بيش از هر چيز ديگرى دوست داشته باشد. از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است: لا يؤمن احدكم حتى يكون اللَّه و رسوله احب اليه مما سواهما؛
(3) هيچ يك از شما تا زمانى كه خدا و رسولش محبوبترين كس در نزد او نباشد، ايمان نياورده است. مؤمنان واقعى مىخواهند قلبشان آكنده از محبت خداوند باشد تا هيچ محبت ديگرى در آن جاى نگيرد. امام زين العابدين (ع) در دعاى ابوحمزه ثمالى اين گونه دعا كردهاند: اللهم انى اسئلك ان تملا قلبى حباً لك؛ اى خدا از تو مىخواهم كه قلبم را از محبتت آكنده سازى. ويژگى دوستان حقيقى خدا اين است كه جز محبت او را در دل نداشته باشند. امام حسين(ع) در دعاى عرفه اين چنين مناجات مىفرمايند: انت الذى ازلت الاغيار عن قلوب احبائك حتى لم يحبوا سواك؛ تو همانى كه بيگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند. دومين نشانه محبت حقيقى محبت به همه چيزهايى است كه به محبوب انتساب دارد. محبت به غير خدا وقتى مذموم است كه محب، محبوب را مستقل بداند و كمال و جمال آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر كسى مخلوقات خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد محبت او ممدوح و پسنديده است. اين گونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلكه عين دوستى با خداست .محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست كسى كه بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، كسى را دوست دارد كه خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتاً از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمىدارد؛ پس كسى كه حب و بغض خود را متناسب با حب و بغض خداوند نمايد مىتواند مدعى دوستى خدا باشد: من احب اللَّه و ابغض للَّه و اعطى للَّه و منع للَّه فهو ممن كمل ايمانه؛
(4) كسى كه به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشايد و باز دارد پس او كسى است كه ايمانش كامل شده است. در روايات آمده است كه دوستى مؤمنين به يكديگر از بزرگترين شاخههاى ايمان است و كسى كه دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزيده خداوند است.
(5) اهميت محبت ورزيدن به كسانى كه خداوند آنها را دوست مىدارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است كه اين دوستى و دشمنى محك ايمان و نيك سيرتى انسانهاست. امام صادق(ع) به يكى از اصحاب خود مىفرمايند: اگر مىخواهى بدانى كه آيا در تو نيكى و خيرى هست به قلب خود رجوع كن. اگر بندگان مطيع خدا را دوست مىدارى و گناهكاران را دشمن مىدارى، پس در تو خيرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنين نيستى، در تو خيرى نيست و مبغوض خداوند هستى. انسان با آن كه دوست مىدارد همراه است.
(6) اين گونه روايات نشان مىدهد كه محب واقعى خداوند، به غير خداوند نيز محبت دارد چرا كه آن غير به خدا منسوب است و اگر كسى به محبوبهاى خداوند يعنى انبياء و اولياء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نيست و نيز اگر دشمنان خدا را كه رشته اتصال و ارتباط با خداوند او گسيختهاند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ايمان او حقيقى نيست: لا تجد قوما يؤمنون باللَّه و اليوم الاخر يوادون من حاداللَّه و رسوله و لو كانوا آباءهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون؛
(7) قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كردهاند هر چند پدرانشان يا پسرانشان با برادرانشان يا عشيره آنان باشد دوست بدارند. در دل اينهاست كه خدا ايمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأييد كرده است و آنان را به بهشتهايى كه از زير درختان آن جوىهاى روان است در مىآورد هميشه در آن جا ماندگار خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند، اينانند حزب اللَّه آرى، حزب خداست كه رستگارانند. محب واقعى خدا، خود را آن گونه كه خدا مىپسندد مىسازد. عمل خود را مطابق خواست او مىنمايد و ظاهر خويش را خداپسند مىآرايد. محب واقعى خدا مىكوشد محبوب خدا باشد. هر محبى آرزو دارد كه محبوبش به او محبت داشته باشد. راه اين محبت دو سويه را محبوب حقيقى بر زبان حبيبش جارى نموده و به ما آموخته است: قل ان كنتم تحبون اللَّه فاتبعونى يحببكم اللَّه.
(8) تبعيت از پيامبر نشان راستگويى در اظهار محبت است و چون كسى در محبت خويش به خداوند صادق باشد، خداوند نيز او را دوست مىدارد. تبعيت از پيامبر يعنى عمل به كارهايى كه خدا دوست دارد و ترك آن چه خداوند نمىپسندد، براى ساختن خويش به چهره و گونهاى خدا پسند بايد از خود خدا و رسول او پرسيد كه چگونه باشيم. در قرآن كريم پاكيزگان، توبه كنندگان، محسنين، متقين، صابران، مقسطين، و كسانى كه بر خدا توكل مىكنند و در راه او مىرزمند، محبوب خدا معرفى شدهاند و تجاوزكاران، ظالمان، مفسدان، كافران، گنهكاران، مستكبران، خيانت پيشگان، مسرفان و كسانى كه نعمتهاى خداوند و كفران مىكنند محبوب خدا نيستند. پس اگر كسى خواهان محب واقعى شدن است و مىخواهد محبوب خدا باشد بايد از اين راهمايىها بهره گيرد و با پيروى از دستورات پيامبر اكرم(ص) دل خويش را از محبت غير پاك سازد و سر به فرمان پروردگار نهد. كسى كه دوستدار واقعى خداست از مناجات با او لذت مىبرد و از اين كه خدا با او سخن بگويد شادمان مىشود. درباره سخن گفتن بنده با خدا در مبحث عبادت مطالبى خواهد آمد، ولى درباره سخن گفتن خدا با انسان اشارهاى به فضيلت و آثار تلاوت قرآن خواهيم داشت. قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است. از امام صادق(ع) روايت شده است: القرآن عهداللَّه الى خلقه، فقد ينبغى للمرء المسلم ان ينظر فى عهده و ان يقرأ منه فى كل يوم خمسين آية؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است پس بر هر مسلمانى شايسته است كه در عهد خداوند نظر كند و در هر روز پنجاه آيه قرائت نمايد.
(9) در پايان اين مبحث مناسب است يادآور شويم كه محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مىكند. خداوند كمال مطلق است و انسان نياز مطلق. انسان خواستار كمال است پس به كمال مطلق عشق مىورزد و خواهان اوست. ولى در برابر كمال خداوند هيچ كمال ديگرى وجود ندارد. پس مقصود از محبت خدا به بندگان استكمال بنده است، يعنى چون بنده به اختيار خود طريق كمال را مىگزيند، خداوند او را دوست مىدارد و در اين كمال جويى او را يارى مىدهد و چون بنده راه هلاكت و سقوط را در پيش گيرد غضب الهى شامل حال او مىشود. دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غير او خالى كنند و هر چه را او مىپسندد و فرمان مىدهد عمل نمايند و همواره در ياد او باشند، خداوند نيز آنان را دوست مىدارد و كمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مىكند. پىنوشتها 1 - دعاى عرفه امام حسين. 2 - بقره، 165. 3 - جامع السعادات، ج 3، ص 151. 4 - بحارالانوار، ج 66، ص 33. 5- بحارالانوار، ج 66، ص 240. 6 - اصول كافى، ج 2، ص 126. 7 - مجادله، 22. 8 - آل عمران، 31. 9 - شرح چهل حديث، ص 497.