سومین خاطره ی چی شد چادری شدم: محکمترین دلیل برای انتخاب چادر
سلام دوستای عزیزم.
امروز یه روز خاصی بود برام .چرا؟
یادمه دبیرستانی که بودم اون همه در قید حجاب اینا نبودم نه اینکه بی حجاب باشم اما برام معنی نداشت .
وقتی رفتم پیش دانشگاهی عاشق دبیر ادبیاتم شدم چون حس کردم حجابو دوس دارن هد زدم تا ترم 3 دانشگاهم همیشه هد داشتم هیچوقت اجازه ندادم حتی یه تار موم بیرون باشه ولی چون این حجاب با احساس به یه موجود خاکی شروع شده بود بازم رفت….
وقتی رفتم مشهد به امام رضام قول دادم دختر خوبی باشم از اون موقع بازم حجابم کامله …
از تیرماه فقط دغدغه اینو داشتم که چادری شم با پریسا دوستم هم مشورت کردم اونم با اینکه چادری نیس ولی تشویقم کرد…
من موندم با کلی فکر که خدا تو زمستون چیکار کنم سختم میشه ، خدا تابستونا گرمم میشه …
لبته نا گفته نمونه خیلی برخوردای بدی از برخی چادری ها دیده بودم که فک میکردن خودشون فرشته اند و بقیه جنی یا بچه شیطونی، چیزی، و خلاصه نگاه تحقیر امیزی داشتند بطوری که از چادر زده شده بودم ولی مگه همه چادری ها بدن؟
نه ….یا مثلا همه مانتویی ها بدن؟ نه… خلاصه میدونین آخرش به چی فک کردم …
من که با کلی خطا دل اماممو شکوندم، واسه زخمهایی که خودم به دل مبارک اقا زدم باید یه مرهمی جور کنم …
خوب حجاب داشتن که واجبه باید یه کاری کنم که واسه خودم خیلی سخت باشه تصمیم گرفتم چادری شم با اینکه واقعا سختمه…