شب شکن...
معبود شب شکن!
می خواهم همراه با ستارگان آسمانِ شب ، باچشمانم سوسو بزنم و به دنبال تو روانه گردم! مسیر آسمان را با ستاره هایت خواهم یافت و در کور سوی دلم تو راخواهم جست که تو خورشیدی ترین هستی… محبوبم؛ در گمگشتگیِ خودم تو رامی جویم! خدایا؛ عشق و رسوایی را شنیده ای؟ نیت کرده ام که اگر خود را بیابم رسوای عشقت شوم! نیت کرده ام عاشقت گردم و ویرانه ی دل را به یُمنَت صدبار آباد کنم! آبادی برای تو کم است، لذت آن است که مجنون کویت شوم و تو لیلای من باشی! نه خدایا نه! لیلا ومجنون افسانه اند! تو خدای منی ومن بنده أت می شوم! افسار نَفسَم را به دست تو میسپارم تا مرا رام خود گردانی و به هرسو که دلت می خواهد بکشانی…
با تو دیگر غربتِ مسیر ملموس نیست! با تو دیگر انتظار فقط 1 معنادارد! انتظار و دلتنگی فقط با تو زیباست! دلتنگی با تو پُر از معناست… اله من به قدر آبی ِ دریا و به قدر عظمت آسمان من پُر از نیازم! نردبان دلتنگی هایم را تکیه گاهِ فرشت کرده ام تا به عرشت برسم! خدایا؛ تو پناهم باش، تکیه گاهم باش، همراهم باش…
نویسنده: بیقرار