چون تو بیایی....
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
40 روز..........
سلام بر آنکه در ملأ عام سرش بریده شد،
سلام بر آنکه اهل قریه ها دفنش نمودند
سلام بر آنکه شاهرَگش بریده شد،
سلام بر آن مدافعِ بى یاور،
سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده،
سلام بر آن گونه خاک آلوده،
سلام بر آن بدنِ برهنه ،
سلام بر آن دندانِ چوب خورده ،
سلام برآن سرِ بالاى نیزه رفته،
سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)،
سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،
سلام برتو (اى حسین بن على) و بر پدرانِ پاک و طاهِـرَت،
سلام برتو و بر فرزندانِ شهیدت،
سلام بر تو و بر خاندانِ یارى دهنده ات (به دین الهى)،
سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت،
سلام بر آن کشته مظلوم، سلام بر برادرِ مسمومش،
سلام بر على اکبر، سلام بر آن شیر خوارِ کوچـک،
چهل روز گذشت!!!
اربعین آمد دلم را غم گرفت بهر زینب عالمی ماتم گرفت
سوز اهل آسمان آید به گوش ناله صاحب زمان آید به گوش
جان اهل بیت عصمت بر لب است قافله سالار آنها زینب است
دختر که باشی...
بچه درس خونی بود،با وجود غصه ی دیدن ِ درد های پدرش باز هم برای کنکور خوب می خوند تا به قول خودش برای جامعه و کشورش مفید باشه پدر که پر کشید،
بعد ِ چند روز که رفت کلاس هنوز اشک هاش خشک نشده بود،یکی از “دوستاش” گفت : خوش به حالت،چه وقتی هم بابات شهید شد،عجب “سهمیه” ای برات جورشد!
آنقدر بغض گلویش را می فشرد که نمی توانست حرف بزند،فقط نگاهش کرد؛ درد نگاهش اما کلی حرف برای گفتن داشت …
دخــتـــر کـه بـاشـی مـعـنـی ِ ایـن نـگـاه ها را خــوب مـیـفـهـمـی…
ادامه را خودت بنویس....
اللهم الرزقنا…………….
آب ...
السلام علیک یاعلی الاصغر
این روزها وقتی آب میخورم؛
وقتی بچه های تازه بدنیا آمده را میبینم،به یاده شما میافتم.
وقتی آب میخورم همش تشنگی 72تن ذهنم را نورانی میکند این است که آب به من نمی چسبد ،شرمنده میشوم،
ای تو ،با خودم هستم ،شرمنده نمیشوی آب گوار مینوشی ،راحت راه میروی وگناه میکنی …
یادت هست ابالفضل العباس را…
لب تشنه درکنار دریا،ای فرات کاش تمام آن ملعونان را در خودت غرقه می ساختی …
آب…
مناجات
خدایا
دلم به وسعت مهربانیت گرفته…
ای بیدار همیشگی
دستم را بگیر که زمین با همه وسعتش برایم تنگ است
السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان(عج)
. . . السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان(عج) . . .
مولا جان، لحظات دلتنگی سخت میگذرد
وقتی دلم برایتان میلرزد چاره ای ندارم جز اشک..
وقتی دلم برای درک عظمت وجودتان در سینه می تپد
آیه های نورانی کلام الله مجید به دادم میرسند
تا دلتنگی و تشنگی آرزوی دیدارتان را در دلم آرام کنم..
آنقدر بزرگوار و نورانی هستید که موقع دلتنگی فقط می توان به قرآن پناه برد
آنقدر مهربان و وفادار هستید که حتی لحظات غفلت نیز
به دادم میرسید به دادم میرسید و ریسمانی میشوید برای وصل مجدد قلبم به پروردگار..
مولای مهربان و وفادارم!
یعنی میشود روزی حضورتان را با دیدگان نالایقم درک کنم؟
یعنی میشود با قلب مالامال از اشک و آهم به دیدارتان بشتابم؟
یا ارحم الراحمین برس به فریاد قلبم که آرزو دارد از منتظران باشد ای کاش
.. یا ارحم الراحمین..
نشانه های قحطی در ایران !
اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،
اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را كه تنهاشامپوی موجود
شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می كردیم و اگر شانس
یارمان بود
و از همان شامپوها یك عدد صورتی رنگش كه رایحه سیب داشت
گیرمان می آمد حسابی كیف می كردیم.
سس مایونز كالایی لوكس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر
شكلاتی یام یام تنها دلخوشی كودكی بود.
صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت!
.صف های كپسول گاز كه با كامیون در محله ها توزیع می شد
. . خالی كردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب جیره بندی روغن، برنج و پودر لباسشویی …
نبود پتو در بازار ، تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت .
و پوشیدن كفش آدیداس یك رویا بود
همه اینها بود، بمب هم بود و موشك و شهید و …
اما كسی از قحطی صحبت نمی كرد
یادم هست با تمام سختی ها وقتی وانت برای جمع آوری كمك های
مردمی وارد كوچه می شد
بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود
. .همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود،
خب درد هم بود…
و اما امروز
امروز فروشگاه های مملو از اجناس لوكس خارجی در هر محله و
گوشه كناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید درآنها هست.
از انواع شكلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس
و لوازم آرایش تا
موبایل و تبلت و …
داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا و البته
بستنی با روكش طلا ! . .
و حال ، این تن های فربه، تكیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های
گران قیمت
از شنیدن كلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.
مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید!
مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!
مبادا فریزرمان از مرغ! خالی شود!
. . .
متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، فخر فروشی و له كردن
دیگران سیری ناپذیر شده است …!!
. .
و بعضی چیزها را هم
بهتره نگیم
قحطی امروز که در این روزگاران آن را به وضوح لمس می کنیم :
قحطى ایمان است
قحطی اخلاق است
قحطی عشق و محبت است
قحطی انسانیت است
. جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم،صد راه نشان دادم
یا نامه نمیخوانی یا راه نمیدانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خوانم
ور راه نمیدانی در پنجه ی ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
یا علی مدد
ملتمس دعا
تو خدا را داری ....
چقدرخوب!حالا که آب گرم نداری ظرفهایت رابشوئی ،غصه ندارد!دستکش که داری عزیزم!!!!!همین دستکش های زیبای پلاستیکی!!!..
خوب است که پاهایت یخ نمیکند!!نه!!آخرچکمه هایت پاهایت را گرم نگه میدارد!!!همین چکمه های پلاستیکی!!!..
راستی گونه هایت گل انداخته اند!!چه رژگونه زیبائی!!موهایت هم که آخرین مدل موست!!چقدرزیبا!!:
به کسی نگو که گونه هایت ازسرما گل انداخته نازنینم!
عزیزم !!چه نگاه معصومانه ای !غصه که نمیخوری ؟نه!
سنی نداری ولی چادرت را به کمربسته ای تا کمرعفافت خم نشود!
چقدربیداری تو عزیز!..
زود باش ظرفهایت را بشوی!باید بروی،دستهای نازنینت را بنازم کدبانوی خانه!!..
تو به اینها نگاه نکن! فرق اینها با توچیست!میدانی!!…
اینها کوچکند هرچند بزرگ زاده اند!! وتو بزرگی! بزرگ …
خدا دوستت دارد،باورکن …تو به اینها نگاه نکن!…..
درد دل یک فرزند شهید:
ببخش بابا…
برای دختر اذن پدر شرط است و ما برای شروع زندگی مشترکمان به اجازه ی تو نیاز داریم!
بابای شهیدم: همه ی سهمیه ها و امکانات ارزانی آنان که یک عمر چماق و طعنه ی (سهمیه ای) بر سر ما کوبیدند همه اش مال آنها فقط امشب بیا در عروسی ما باش مگر نه اینکه دختر ها بابایی هستند مگر نه اینکه شهدا زنده و عند ربهم یرزقونند…
فقط همین یک سهمیه: تو شب عروسی من باش و دخترت را در لباس عروس ببین چیزی که آرزوی تو بود و من!
یادت باشد بابای تو آب داد بابای من خون…
خدایا مارو شرمنده فرزندان شهدا نکن که حقی بس عظیم دارند.
دل نوشته
همسنگر ؛
حریم دلت سنگر توست رزمنده ؛
تمام زندگیت میدون جنگ توست
سلاحت : قرآن ، اهل بیت علیهم السلام ذکر ، دعا ، بیداری
پلاکت : عشق به خدا ، عشق به اهل بیت علیهم السلام
چفیه ات : حجاب توست حجاب چشمات و دلت حجاب کلامت و افکارت
بتاز رزمنده ، بتاز و عاشقی کن ،
در راه اسلام و در راه خدا در راه صاحب الزمان -عج-
لبیک یا امام خامنه ای
از مهدی چه خبر؟
هیچ داری از دل مهدی خبر؟
گریه های هر شبش را تا سحر؟
او که ارباب تمام عالم است،
من بمیرم، سر به زانوی غم است،
شیعیان! مهدی غریب و بی کس است،
جان مولا معصیت دیگر بس است،
شیعیان! بس نیست غفلت هایمان؟
غربت وتنهایی مولایمان؟
ما عبید و عبد دنیا گشته ایم،
غافل از مهدی زهرا گشته ایم،
من که دارم ادعای شیعه گی،
چه بگویم من به جز شرمندگی…؟
(( اللهم عجل لولیک الفرج ))
مریز آبروی سرازیر ما را…
گاهی چند بیت شعر،
جای ساعتها سخنرانی و بحث و تبادل نظر و نقد را پر میکند.
حرفها دارد بعضی شعرها.
حرفهایی که هیچوقت کهنه نمیشود
و گاهی با حوادث روزمره دور و برمان همخوانی عجیبی پیدا میکند.
شعری از اشعار “محمد کاظم کاظمی”
از آن دسته شعرهایی است که دلم را بدجوری با خود همراه میکند.
چرایش بماند برای خودم.
شما هم بخوانید و لذتش را ببرید.
مريز آبروی سرازير ما را
به ما بازده نان و انجير ما را
خدايا اگر دستبند تجمّل
نمیبست دست كمانگير ما را
كسی تا قيامت نمیكرد پيدا
از آن گوشه كهكشان تير ما را
ولی خسته بوديم و ياران همدل
به نانی گرفتند شمشير ما را
ولی خسته بوديم و میبرد توفان
تمام شكوه اساطير ما را
طلا را كه مس كرد، ديگر ندانم
چه خاصيتی بود اكسير ما را
دل نوشته در جواب توهین
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فاطمه(سلام الله علیها)،
مادرجان! جای فریادهایتان چه خالیست!دوباره کسانی برخاسته اند و دروغ هایی را به پدر شما که رحمة للعالمین است نسبت می دهند اما جای ناله های شما خالیست. شمایی که سالیانی پیش از هجران پدر می سوختید نه آنکه چون پدر را از دست داده اید بلکه چون آیات وحی قطع شده و تمام خبرها از ما پنهان شدند1. شما می سوختید و اطرافیانتان به شما می نگریستند و متعجب، که مگرچه شده که فاطه (سلام الله علیها) اینگونه ناله سر می دهند و می گویند و چقدر دردناک است نافهمی مردمان. و امروز نافهمانی دیگر ازهمان جنس دشمنانتان سر برآورده اند و می خواهند نور پیامبر(صل الله علیه وآله ) را با دهانشان خاموش سازند. شگفتا! رحمت للعالمین را مظهر خشونت اعلام می کنند. اما می خواهم در اینجا به عالمیان بگویم :می دانید که چرا سوره ای از قرآن ما، پیامبرمان را (صل الله علیه و آله )پیر کرد؟ «یکبارامام خمینی (ره)در مو عظه ای به طلاب می فرمودند :رسول خدا (صل الله علیه وآله )فرموده : شیبتی سورﺓ هود لمکان ” فَاستَقِم کما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَک” سوره هود مرا پیر کرد برای یک آیه ، استقامت کن همانطوری که مأمور به استقامت هستی ، خودت و آنها یی که با تو هستند. امام در اینجا با استفاده از سخن استادشان مر حوم شاه آبادی توجهی داشتند و می فرمودند که این آیه در سوره های دیگر هم هست، ولی چرا رسول خدا صلی الله علیها وآله می فرماید سوره هود مرا پیر کرد؟ برای اینکه یک جمله اضافه می کند و آن جمله .« من تامعک « است؛ یعنی خودت باید در دین استقامت کنی و آن کسانی که با تو هستند . یعنی ممکن است فردای قیامت از اعمال خود پیامبر صلی الله علیه و آله و از اعمال همه امت او از او سئوال کنند چون او تنها مسئول کار خودش نیست ، یعنی اگر انسانی مرتکب خلاف بشود و او بتواند او را هدایت کند و نکند، او شریک در این خلاف است2. » پیامبری که قرآن پیرامونش می فرماید: «طه. مَا اَنزَلنا عَلَیک القرآنَ لِتَشقَی«3 می دانید یعنی چه ؟ یعنی ای پیامبر صلی الله علیه و آله اینقدر خودت را به سختی نینداز، قرآن را بر تو نازل نکردیم که خودت را به مشقت اندازی . و در جای دیگر ، قرآن می فرماید :«لَقَد جَاءَکُم رَسُولُ مِّن أنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیکُم بِالمُؤمِنینَ رَءُوفٌ رَّحِیم.« ما بر شما پیامبری از خودتان فرستادیم که سختی شما بر او سخت وبرای هدایت شما حریص است و نسبت به مومنان رئوف و رحیم است.4 چقدر فهم این جملات بر ما انسانهای قرن21 سخت است به خاطر فرهنگ سرد غربی که در بین ما نفوذ کرده است و به واسطه این بی تفاوتی ما نسبت به یکدیگر روشنفکری به حساب می آید و جملات « به من چه ؟« یا « به تو چه ؟« را زیاد می شنویم . حال جای آن مردمان متعجب زمان شما ، ما متعجب به این آیات می نگریم که مگر می شود انسانی اینقدر دلسوز دیگران باشد و با خاطر دیگران غم بخورد ، پیر شود و… که خداوند دلدار او گردد و « طه« را سَر دهد . چقدر درک یک انسان برای غوطه مردان عرصه حیوانیت سنگین است که چنین دروغهایی را به پدرِ گرامی شما ، رحمه للعالمین نسبت می دهند . مادرِ ما ، یا فاطمه سلام الله علیها ما را ببخشید که از این توهین مانند شما هنوز نسوخته ایم و فدایی نشدیم . ما راببخشید که هنوز انسان بودن شما را نفهمیدیم و یا اگر فهمیدیم آن را تبلیغ نکردیم . مادر جان ! این نوشته ناچیزم را تقدیم اشکهای شما می کنم هر چند که میدانم حقیر است و به شما می گویم غم مخورید! بالاخره ناله های گم شده در تاریخ شما بچه شیعه هایتان را بیدارتر می کند و دین اسلام را جهانی خواهد کرد . مادر جان جای ناله های شما چه خالیست …………. !
1.همراه با بانوی مینو، سید جواد حسینی، قم: نشر هاجر، ص 86 ، اول 1391.
2. درسهایی از امام (اخلاق و تهذیب روحانیت)، ص 152، قم: تسنیم، رسول سعادتمند ، سوم ، 1389
3. طه/1-2
4.توبه/128
منتظریم…
کی شود که ما نیز کربلایی شویم…
نه با اشک؛
که با خون.
مناجات با امام زمان(عج)
با خدا خواهی شوی نزدیک از خود دور باش
قهر کن با تیرگی آنگه رفیق نــــور باش
هر کجا رو آوری تور از موســــی بجوی
بی خبر موسی تو خود هستی مقیم طور باش
گرچه در خود از خدا مامورها داری بکوش
خود برای خود به دفع هر خطر مامور باش
مار آزارد به خویش و مور ماند زیر پا
خوی آدم خوش بود نه مار شو نه مور باش
بی تو ای صاحب زمان
بی تو ای صاحب زمان ،بی قرارم هر زمان !
از غم هجر تو من دلخسته ام
همچو مرغی بال و پر بشکسته ام
کی شود آیی نظاره بر دل اندازی تو یارا ؟
بر دل خسته که دم سازی تو یارا
ده مدال دیده بانی ز عنایت
به من و از مهر و عشق بازی خدا را
یابن الحسن آقا بیا، یابن الحسن آقا بیا
یابن الحسن آقا بیا، یابن الحسن آقا بیا
ای تو شور عشق من ، روشنی انجمن
بی تو در دام بلا افتاده ام
بر تو یارا جان و دل را باخته ام
از فراق تو شده حال من خسته پریشان
کی میایی منجی و سلطان امکان ؟
عقده ها را وا کنی با یک نگه ، ای نور یزدان
بین چه کرده با دل من سوز هجران
یابن الحسن آقا بیا،
یابن الحسن آقا بیا
یا بن الحسن آقا بیا
یا بن الحسن آقا بیا
دلم گریههای خدایی میخواهد…
دلم گریههای خدایی میخواهد؛
از او، برای خودم، از شرم روی او.
برای سبک شدن و شسته شدن سیاهیهای دلم. …
همچو باران سیلآسا، شدید و توفنده،
تا بکند بنیانهای سیاهی را که؛
گریه برای بخشش سیاهیها، نه تنها غم نمیآورد؛
که دلت را شاد میکند،
مثل کودکی سرزنده، شاداب و خروشان؛
فارغ از هر دغدغه، هر دلنگرانی، …
وخدایا…
دلم گریههای خدایی میخواهد…
آینهی دل
دلت را ببین؛
آینهایست از آنچه کردهای.
اگر تمیز و شفاف است، نور از آن تلألو خواهد کرد؛
اگر هم کدر و یا شکسته…
خدایا آینهی دلم را مرکز تلألو نورانیتت قرار بده.
باشد که رستگار شوم…
خدایا
خدایا
هرگز نگویمت که دستم بگیر
عمریست گرفته ای
رهایم مکن
بقیع
ای کاش بقیع در دل مشهدجاداشت
یا حداقل سینه زنی چون ما داشت
ای کاش که این قبور مخروبه فقط
گلدسته و صحن گنبدی زیبا داشت
…………………………
باید که حق سینه زدن را اداء کنم
با گریه زخم های تنش را دوا کنم
کارمن ازلهوف و مقّرم گذشته است
خنجر بیاورید که مقتل به پا کنم
…………………………
وشاعران را مردم گمراه پیروی میکنند
آیا نمینگری که خود به هر وادی حیرت سرگردانند
وبسیار میگویند وخود عمل نمیکنند
مگر آن شاعران که اهل ایمان و نیکوکار بود.
وخدا را بسیار یاد کرده اند
آیه 224 شعرا
بهشت بقیع
همت کنید راجع به مدینه طیبه
از برای رفع دشمن سر بسر همت کنید
ای مسلمانان وهابی را همه لعنت کنید
از وهابی شاخ لعنت سبز شد در کوهسار
مذهب شمراز وهابی شد دوباره آشکار
هر مسلمانی شد از ظلم وهابی بقیرار
باز داغ کربلا را تازه کرده روزگار
از جفا های وهابی کشته دلها داغدار
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
این جسارت در مدینه کس ندیده تا کنون
گشت اندر مسجد و محراب جاری جوی خون
بارگاه حمزه شد از توپ ظلم سرنگون
طالع اهل مدینه سر بسر شد واژگون
زان جسارت مرد و زن هم کشته شد از حد فزون
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
از برای خویش دشمن از خدا پروا نه کرد(نکرد)
باز همچون بت پرستان یاد از بتخانه کرد
خویش را از بهر دنیا غرق در افسانه کرد
مسجد پاک رسول الله را ویرانه کرد
ای مسلمانان برای دفع او همت کنید
از وهابی در جهان منسوخ شد نام یزید
چونکه یک ملیان(میلیون) یزید بی حیا گشته پدید
از برای شیعه حال کربلا گشته جدید
همچو ظلمی را کسی هرگز ندید و نه شنید
اولین بار....
تازه یادم آمد اولین بار تو را کجا دیدهام
اولین بار که گفتی ” باش !
” کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُن فَیَکُونُ
بنده باش و دیگر هیچ ...
زمانی فکر می کردم برای خوب بودن باید آدم مهمی باشم
و برای مهم بودن باید به مدارج عالی برسم
زمانی اگر از من می پرسیدی که می خواهی چکاره شوی می گفتم دکتر آن هم دکتر چشم پزشک
مدتی به دنبال این بودم که برنامه ریزی کنم و به پستی مدیریتی برسم تا از آن طریق بتوانم مشکلات بزرگی را حل کنم
زمانی تمام فکر و ذهنم مشغول گرفتن دکترا بود آن هم از یک دانشگاه بزرگ اما الان می دانم که برای خوب بودن فقط باید خوب بندگی کنی … حالا هر که باشی و در هر جایی حضور داشته باشی
کودک بودم می خواستم بزگ شوم
دانش آموز بودم آرزوی دانشجو شدن را در دل می پروراندم
طلبه که بودم دوست داشتم زود تر فارغ التحصیل شوم
فارغ التحصیل که میشم دوست دارم زود تر شاغل شوم و ….
نمی دانم چرا انسانها اینقدر می دوند …
گاهی می گویند که برای رسیدن به راحتی و آرامش باید دوید اما غافلند آن لحظه ای که باید آرامش را در آن جست
همین لحظه هاستند که با سرعتی باور نکردنی و بمانند ابر از کنارمان عبور می کنند …
غافل از اینکه دنیا چیزی جز همین دقایق و ثانیه ها نیست
غافل از اینکه …
باید بندگی کرد
خدایی را که آرامش حقیقی در دستان اوست باید بنده خدا باشی تا خدا همه دنیا را بنده ات کند باید بنده باشی تا بتوانی بالای امضایت بنویسی:
خوشا به حال ما که عباس داریم
از ماه پرسیدند: آیا زیباتر از روی تو، چهره ای را خدا آفریده؟
چهره اش گلگون شد و گفت: آیا عباس ابن علی را دیدهای؟
از ادب پرسیدند: چگونه میتوان تو را شناخت؟
گفت: از او که خود را از او شناختم.
از شجاعت پرسیدند: آیا تا به حال مغلوب شدهای؟
به خاک افتاد و گفت: من که باشم که مغلوب یل ام البنین نباشم.
از عشق پرسیدند: دل در گرو که داری؟
سر به زیر انداخت و با خجالت گفت: او که عاشق ترین است…دیوانه عباسم.
از بهشت پرسیدند: از خاک تو والاتر چیست؟
گفت: آن خاکی که سرمه چشمم میکنم… خاک کربلا.
از باران پرسیدند: تو لطافت و پاکی را از که داری؟
گفت: از لبهای خشکیده سقای کربلا.
از غیرت پرسیدند: کمال تو چیست؟
گفت: از آنکه لقب ابوفاضلم.
از مهربانی پرسیدند: مهربانتر از تو کیست؟
آهی کشید و گفت: ای کاش جای بچههای کاروان کربلا بودم و همراه عمو.
از مردانگی پرسیدند: مردانگی را چه میدانی؟
گفت: عباس بودن. از لبخند پرسیدند: زیباترین چیزی که دیدی چه بود؟
گفت: آن لحظه که اربابم حسین(ع) با دیدن برادر مرا غرق شور و شعف کرد.
و خوشا به حال ما که عباس(ع) داریم.
سوزدل
بسم رب الشهداء و الصدیقین
زنده نگه داشتن یاد شهدا ، کمتر از شهادت نیست.
(مقام معظم رهبری؛ حضرت آیة الله خامنه ای مدظله العالی)
سلام به مولایم مهدی که قلب های عاشقان، بی قرار و پریشان به عشق آمدنش می تپد و سلام به شهدا و امام شهدا که هرآنچه امروز از عشق و محبت سخن می رود گوشه ای از دریای عمیق و ژرف طاعت و بندگی آنان و جانبازی و فداکاری های آنان است ….
و سلام به شما خواننده محترم که بی شک امروز و این لحظه که توفیق حضور در این خلوتگاه دنج و کلبه ی محقر ولی لبریز از معنویت و کمال را یافته اید نظر کرده شهدا هستید و این پرستوهای مهاجر اکنون شما را برای عشق بازی با فکر و روحتان برگزیده اند… صمیمانه آماده همکاری با شما هم سنگران بزرگ منش هستیم و نظرات، پیشنهادات و انتقادهای آگاهانه و منصفانه ی شما را ارج می نهیم.
خادم الشهداء
تبلیغ های تجاری یا تبلیغ های ضدفرهنگی ؟!
پیوند: http://womenhc.com
1– اینکه عرصه ها را از هم جدا کنیم و بگوییم این سیاسی است ؛ این اجتماعی است ؛ این هنری است ؛ این فرهنگی است ؛ نه منطقی است و نه شدنی! همیشه فرهنگ و اقتصاد و سیاست و اجتماع و هنر و ورزش و سنت با هم آمیخته اند. هرچند که در موضوعات مختلف درصدهای ترکیبشان فرق کند.
۲ - پیام های بازرگانی مثلا باید صرفا هدفی تجاری داشته باشند ولی در فرهنگ مصرف ؛ آداب رفتاری و روابط اجتماعی ما تاثیر گذارند. نوع پوشش ها ؛ نوع خانه ؛ شکل روابط ؛ ماهیت تبلیغ ، همه و همه بر زندگی ما اثرگذارند. حتی اگر آن کالا رب یا گالینابلانکا باشد !
۳ - سه نمونه تبلیغ را مثال میزنم.
اول چیپس چی توز ؛ فرد کنار جاده ایستاده و هیچکس سوارش نمیکند؛ کلافه است ؛ یک چیپس باز میکند ؛ ماشین آخرین سیستم ترمز میزند و سوارش میکند. شادند و میخندند تا چیپس تمام میشود و فرد را پیاده میکند ! نریشین تبلیغ : ” وقتی چی توز هست .. همه چیز هست …. وقتی چی توز نیست (فرد دوباره گوشه ی خیابان است و یک چی توز دیگه باز میکنه) خب یه چی توز دیگه هست !” این رفتار و نوع تعامل شما رو یاد کدوم ضرب المثل دوران مدرسه میاندازه ؟ رفتاری که اون موقع مسخره اش میکردیم !
دوم کارتهای خانواده ی بانک مسکن ؛ دختر خانه پول تو جیبی اش را از کارت برداشت میکند؛ پسر ۱۰ ساله برای خرید بستنی، پول توجیبی اش را از کارت برداشت میکند؛ زن خانه پول را از کارت و … !! اثرات تربیتی این که بچه ی ۱۰ ساله پول توجیبی را از کارت بردارد چیه ؟ بچه هایی که از پدرشون و لای قرآن پول تو جیبی میگرفتن امروز کاری به باباشون ندارن و احترام به بزرگتری که عمری زحمت کشیده است مسخره است و وطیفه شده است پول دادن ! و حالا …
سوم: روغن زیتون اویلا ؛ پیرمرد با کمر خم و آرام آرام صف نان را میرود جلو و مردم تعارفش میکنند که زوددتر نان بگیرد (احترام سالمند را نگه میدارند) ؛ مرد خسته است و بارش زیاد و کمرش خم و جوانی وسایل را برایش از پله ها بالا میبرد ؛ ناگهان کلسکه ایی رها میشود و پیرمرد میدود ! کمی بعد به کمر خم برای زنش چای می آورد و زنش میگوید : فلانی با منم ! و مرد میخندد و کمرش را صاف میکند و محکم می آید سمت میز ! واقعا آموزش پدرسوختگی و ریا و تظاهر برای کسب امتیاز و موقعیت ازین بهتر میخواهید ؟!
اینها تبلیغاتی با اثرات تخریبی شدید و سریع هستند وگرنه تبلیغاتی مثل “سامانه ی آسان خرید” بانک مسکن که شما امروز میخرید و ماه آینده و قسطی میپردازید اثار تخریبی و غیر اسلام یایی دارند که شاید بحث روی آن کمی بیشتر زمان ببرد. آثاری مثل مصرفگرایی ؛ عدم تقوا ؛ عدم توجه به عزت نفس و غیره .. که در اسلام به آن تاکید فراوان شده است. (اشاره به حکایت حضرت علی علیه السلام و قصابی) بگذریم از نوع پوشش ها و آشپزخانه ها و خانه هایی که قدر کل خانه ی خیلی از افراد است و این که خانواده ی سالم یعنی فلان ! یااستاندارد زندگی یعنی این شکلی !
۴ - صدای اذان روی فلان صحنه ی خشن در فیلم های آمریکایی و اروپایی ؛ آثار اسلام ستیزی دارد و صداوسیما بارها در برنامه های مختلفی آنها را موشکافی و افشا کرده است؛ آیا وقتش نشده نگاهی هم به محتوای خودمان بکنیم ؟ محتوایی که به مراتب بیشتر از آن فیلم خارجی دیده میشود و به خاطر رنگ و لعاب و محتوای تجاری اش، نگاه بیشتری را جذب میکند ؟!
نکته: صدا و سیمای عزیز هرچند به تو امیدی ندارم ولی من باب تذکر میگویم که نیازی نیست که برنامه بگذارید و از مذمت ریا و مصرف گرایی بگویید و برای احترام به والدین روحانی بیاورید تا حدیث بگوید ! نگاهی به خوراک رسانه ایی که هر روز دارید پخش میکنید بکنید . کمی بیشتر از اسکناس هایی که برای هر ثانیه طلب میکنید ؛ فکر آثار تخریبی آن چه که پخش میشود باشید.
مرد فلسطینم چرا ساکت بشینم
آه ای فلسطین شهر در ظلمت نشسته
میبینم اون شبهاتو که پر نور باشه
آی آدما با دستهای بیریاتون
میخوام که چشم دشمنامون کور باشه
« نامه ای به بهترین مادر دنیا »
پیوند: http://hamsafardarya.blagfa.com
مادر جان سلام شما را مادر خطاب می کنم چرا که پدر گرامیتان فرمود من و علی [علیما السلام] پدران این امت هستیم. و اگر ایشان پدران امت باشند پس شما نیز مادر امتید. دلم گرفته بود گفتم برایتان نامه ای بنویسم. شاید هم بتوان آن را شکواییه خطاب کرد. نمی دانم نامش را چه بگذارم اما هرچه که هست از دل بر می آید و حتما بر دل می نشیند. این روز ها زندگیم خیلی رنگ و بویتان را گرفته است بیشتر به فکرتان هستم، نه فقط به این دلیل که مادرمان هستید و نه فقط به این دلیل که پشت و پناهمان هستید. نه … ! نامه ای به بهترین مادر دنیابیشتر به این دلیل که مدتی است قدری با درد های دلتان آشنا شده ام. درد های غریبی که جز بیابان های احد و قبر عمویتان کسی را یارای شنیدن نبود. به خاطر آنها آنقدر گرییدید که نامرد مردان مدینه گفتند یا شب بگریید یا روز … اما هیچ کس نمی گفت چرا می گریید. آری درد تضییع حقوقتان در حالی که صدایتان به جایی نمی رسید. مردم بی وفای مدینه می فهمیدند که حقتان را تضییع می کنند اما سکوت کرده بودند و هیچ نمی گفتند. تا آن ظالمان ملعون حقتان را گرفتند و خود را به قعر جهنم افکندند. مادر جان این روز ها حق من را هم یکی از فرزندانتان دارد تضییع می کنند و عده ای صمٌ بکم نگاه می کنند و من هم هرچه که فریاد می زنم هیچ کس نمی شوند. امروز بعد از آنکه آنگونه مرا تحقیر کرد رفتم بهشت زهرا و در کنار قبر برادر شهیدم محمدرضای عزیز شِکوه کردم از ایشان. آنهایی که داعیه اسلام دارند و از مسلمانی کمتر بویی برده اند. مادر عزیزم می دانی که نفرینشان نکردم و فقط خواستم هدایتشان کنید، به ایشان بفهمانید که چه منزلگاه سختی در انتظارشان است و حق الناس چقدر سخت است. بفمانید که آه مظلوم چقدر گیراست. مادرم شما می دانید که هدف این فرزندتان فقط و فقط احیای امر آقا و صاحبش امام زمان روحی له الفداه است. پس خودتان اعاده کنید حق مرا. و نگذارید ظالمانی آن را غصب کنند. یاریم کنید در شهری که هیچ کسی یارم نیست. دستم را بگیرید در میان کسانی که کمر بسته اند که مرا زمین بزنند. خودم را، تدبیر امرم را، و دشمنانم را به شما می سپارم. مراقبم باشید … اداره کنید امورم را … و هدایت کنید آنها را که قابل هدایتند و ضایع کنید آنهایی را که قابل هدایت نیستند. و یاری کنید آن قلیل افرادی را که می دانند راه من حق است و به یاری فرزندت شتافته اند. چرا که قادر متعال فرموده است “ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم” من را در راهی که به هدایت خدای تعالی برگزیده ام ثابت قدم قرار دهید.
گفتگو با خدا
پیوند: http://hamsafardarya.blagfa.com
شبی در رویاهایم احساس کردم باخدا گفتگو می کنم.
ازخداوند پرسیدم:چه چیز بشر شما را سخت متعجب می کند‚ پروردگارا؟
خداوند پاسخ داد: کودکیشان‚ اینکه ازکودکی خودخسته می شوند و برای بزرگ شدن عجله دارند وبعد دوباره پس ازمدتها‚ آرزومی کنند که کودک باشند. اینکه انسانهاسلامتی خودرا فدا می کنندتا پول بدست آورند و بعد تمام پولهایشان راخرج می کنند تاسلامتی خودرابدست آورند.
اینکه مردم به قدری نگران آینده هستند که حال رافراموش می کنند‚درحالی که نه حال رادارند ونه آینده را. اینکه طوری زندگی می کنند که گویی هرگزنخواهندمرد و وقتی زمان مرگشان فرارسید‚ چنان ضجه می زنند که گویی هرگز زندگی نکرده اند.
مدتی سکوت کردم‚ و من دوباره پرسیدم:خدایا‚بندگان تودراین دنیا چه چیزرابایدبیاموزند؟
وخداوندپاسخ داد: بیاموزندکه شکستن دل کسی چند لحظه بیش ترطول نمی کشد‚ ولی برای التیام دل شکسته به سالها وقت نیاز است.
بیاموزند هرگز نمی توانند کسی را وادار کنند تا عاشقشان باشد.
بیاموزند که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکنند‚ زیراهر کس به تنهایی وبخاطر شایستگی هایش درنزد ما مورد قضاوت و داوری قرار خواهد گرفت.
بیاموزند توانگر کسی نیست که بیش ترین ها را دارد‚ بلکه کسی است که به کمترین ها قانع است. بیاموزند که دوعاشق می توانندباهم به یک نقطه نگاه کنند و آنرا متفاوت ببینند. و من درحالیکه اشک ازدیدگانم جاری بود.ازخالقم پرسیدم:ای خدای مهربان‚آیاچیزی هست که دوست داشته باشیدمردم بدانند؟ آری می خواهم همه بندگانم بدانندکه من همیشه در قلبشان هستم‚ همیشه…
خودم را گم کرده ام !!!!
یک نفر در حرم امام رضا علیه السلام داشت اشک می ریخت، چون پولی گم کرده بود لذا داشت گریه می کرد، که دیگه پول برگشت ندارم، خرجی ندارم و ….!
بعد دید شخص دیگری بیشتر از خودش گریه می کند، گفت مگه شما چقدر گم کردید که اینقدر گریه می کنید؟ گفت من پول گم نکردم، من خودم را گم کردم ، برای پیدا کردن خودم گریه می کنم!!!
گنجینه صالحین، شماره8
پروردگارا! ما را از قرآن جدا مکن
پروردگارا! به محمد و آل محمد، ما را از قرآن جدا مکن.
پروردگارا! جامعه ی ما را جامعه ی قرآنی قرار بده؛ زندگی ما را با قرآن ، و مرگ ما را در راه قرآن قرار بده.
پروردگارا! به محمد و آل محمد، قرآن را در قیامت شفیع ما قرار بده.
پروردگارا! دست ما را از قرآن و از اهل بیت - که دو ثقل بزرگی هستند که پیغمبر در میان ما باقی گذاشته است - کوتاه مفرما.
پروردگارا! قرآن را از ما راضی کن؛ اهل بیت پیغمبر و ولی عصر (ارواحنا فداه) را از ما راضی بفرما.
پروردگارا! ما را در انجام وظایفمان موفق بگردان. در این ماه مبارک رمضان، در این روزهای با برکت و شب های با برکت، توفیق بندگی، و تضرع و خشوع و قرب به خود را به ما عنایت بفرما.
والسلام علیکم و رحمة ا… . برکاته
آيه تنزيل
چه غوغا ميکند آيينه و قنديل در چشمت اگر روزي بخشکد موج رود نيل درچشمت تو را زيبا از آن کردند، تا در آسمان باشي و من هر شب بخوانم آيه ي تنزيل درچشمت کسي تورات رابا لهجه ي سبز نگاهت خواند گل مريم، بهار آورده با ا نجيل در چشمت لبت قرآني و موج صدايت آسمان خيزست به آهنگي که ميرويد گل ترتيل در چشمت هزاران دشنه ميريزد به خاک ازبوي تو،آنگاه مُسجل مي شود خونخواهي هابيل درچشمت ازآن هنگامه ميترسم،که روزي مثل من حتيّ بسوزد از حيا بال و پر جبريل در چشمت من از طرز نگاهت، پشت اين ديوار دانستم که فردا ميشکوفد صور اسرافيل درچشمت
این روزها و علی اصغر (علیه السلام)
این روزها،
وقتی آب خنکی میبینی و با گوشه چشمت ردش را دنبال میکنی،
زیاد به یادت میافتد که بگویی:
“السلام علیک یا ابا عبدالله"…
…
و به یاد شهید شش ماهه کربلا میافتی…
روی دست پدر، تشنه، بیتاب…
و با امام زمان در زیارت ناحیه مقدسه زمزمه کنی:
السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى…
مولایم...............
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای اجابت آن دعا کنی، کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی هر روز چراغ دلم را با (جامعه الکبیره) روشن می کنم و سفره افطارم را با ( آل یاسین) و (عهد)تزئین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد دل (کمیل) می نشینم.
نمی دانم آخرین ایستگاه توسل کجاست که مرا تا آن سوی فاصله ها می برد.
مولاجان…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من دلم می خواهد آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم تو کنم.
قرآن…
قرآن
لبــــِ طاقچه هایمان؛
خاکـــــ میخورد
و ما …
لبِ پرتگاه ها ؛
تابــــــ میخوریم !!
ما کجا و آرمیتا کجا!
بعله دوستان، آرمیتا
نقاشیاش را که به آقا هدیه داد هیچ، بادام زمینیهایش را که با آقا قسمت کرد، بماند؛ بعد ِ تعریف آقا از موهای بلند آرمیتا، موهایش را هم کوتاه نمیکند که به قول خودش آقا ناراحت نشود!
حالا همهی اینها هم که بماند، آرمیتا رفته منزل آقا و آقا را به قول خودش با دمپایی و بیعبا دیده و از آقا عروسک هدیه گرفته و حتی با مرغ و خروسهای خانهی ایشان هم بازی کرده و بعد ِ نیم ساعت با نارضایتی، رهبر را ترک کرده و حالا هم منتظر است آقا را دعوت کند و برای آقا قورمه سبزی بپزند و…
آن وقت ما هنوز معطل یک کارت دیدار هستیم که برویم حسینیهی امام خمینی و آقا را از دور ببینیم!
آرمیتا در لحظهی اول ورود به منزل آقا، ایشان را با لفظ “بابا” خطاب میکند و بعدتر که مادرش خندید که آرمیتا، دیدی اشتباه آقا رو گفتی بابا؟
آرمیتا با یقین گفت که “خب بابای همهست دیگه” و آن وقت من و تو هنوز معطلیم رهبرمان را چه بنامیم!
بیخیال بابا؛ من بروم کشکم را بسابم!
یا صاحب الزمان...
غفلت از یار ، گرفتار شدن هم دارد
از شما دور شدن ، زار شدن هم دارد
هر که از چشم بیفتاد ، محلش ندهند
عبد آلوده شدن ، خار شدن هم دارد
عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت!
چشم بیمار شدن ، تار شدن هم دارد
همه با درد ، به دنبال طبیبی هستیم
دوری از کوی تو ، بیمار شدن هم دارد
ای طبیب همه ، انگار دلت با ما نیست
بد شدن ، حس دل آزار شدن هم دارد
فقط خودت بخوان آقا ...!
…بسم رب المهدی…
آقا جان سلام
دیشب حال قشنگی داشتم. به قول آغاسی: دوش مرا حال خوشی دست داد….
دوش سیلاب غمم تا به سر زانو برد
امشب ای دوست چه تدبیر كه بگذشت ز دوش
نمی دانم چه بگویم و از كجا بگویم؟! من كه دارم می سوزم… آقا را نمیدانم…. فتنه هایی كه آدم را می كشد… نمی دانم كی به او سر می زنی و آرامش می کنی؟… هر چند زخمی كه ما خوردیم به داغ سینه ی او نمیرسد اما او ، چون تویی دارد و ما…
زهجر روی تو دیوانه وار می گریم
مثال توده ی ابر بهار می گریم
دو گانه ای ننهادم به مقتدایی تو
ولی به لطف تو امیدوار می گریم…
وقتی پدرم این غزل را سرود، بی اختیار به یاد تو افتادم.آقاجان… حرف ها دارم كه نمی توانم بگویم… چقدر سخت است خار در چشم و استخوان در گلو. من علی را می بینم…من علی را در وجودم حس می كنم… حالا دیگر به علی می گویند چه بكن و چه نكن؟! بیم آن دارم كه حكمیتی شود و گرفتار ابوموسی ها شویم…
آقاجان، ندای جانسوز علی زمان، هیچ گاه فراموشم نمی شود…تو رامی خواند… استاد اخلاقم با گریه می گفت: ببینید چه كرده اند با علی ،كه مناجات شبش را با مردم درمیان گذاشت. آن خطبه شقشقیه بود…
تو از قول ما به علی بگو كه اگر نتوانیم برایت عمار باشیم، اگر نتوانیم سلمان باشیم، اگر نتوانیم ذوالشهادتین باشیم ، می توانیم چاه باشیم كه تو در چاهسار گوش ما نجوا كنی… شرم می كنم این را هم بگویم.شاید گوش ما آلوده باشد…
ناله ات نور خدا در دل تاریك من است
چه كند نور در این مجمر دود اندوده؟
آقا به علی زمان بگو، می دانیم كه تو در همه سمت ها در طول عمر مظلوم بودی… همیشه با اخلاص بودی اما بیش از همه مورد هجوم قرار گرفتی.. .لعنت بر این دنیا… اُف لك یا دهر… آقا نمی دانم چرا به ما اجازه نمی دهند تا حرف بزنیم؟ بر من گران است كه ببینم، محاسنت سپید شد از نا مردی این فتنه ها… ما را هم پیر می كند این خون دل تو… خون می خورم از اینكه نمی شود حرفی بزنیم… تنها به خاطر تو سكوت می كنیم.
به یاد علی(علیه السلام) می افتم وقتی كه زهرا(سلام الله علیها) گفت: چرا بر نمی خیزی ای شجاع ترین عرب و عجم؟ و وقتی خواست با شمشیر آخته خارج شود ، صدای اذان بلند شد و گفت: زهرا جان اگر می خواهی این صدا زنده بماند، باید سكوت كنیم. وهر دو نشستند و بر مظلومیت علی گریستند…
آقا ما هم چاره ای نداریم… ماهم تنها می توانیم برایت… دست ما را بگیر ، بگو چه كنیم؟ ای پیر طریق دست گیری فرما، طفلیم در این طریق پیری فرما سكوت ما را خواهد كشت… عاقبت این عشق هلاكم كند… ما كه علی نیستیم ؛اما مطیع امر تو ایم. هر چه كه تو بخواهی همان خواهیم كرد. تمام جان و روحم به فدای تو …
صد بار لب گشودم و بیرون نریختم خونها كه موج می زند از سینه تا لبم… .
دلتنگم اقا!
…بسم رب المهدی…
دلتنگم آقا ؛ دلتنگ دیدنت ؛ دلتنگ شنیدن صدای انا المهدی ات …
تا کجای عمر باید هر شب درانتظار تو ستاره بشماریم٬ تا کدام روز و ماه باید مسافردنیای غفلتها باشیم، یامولا !
بیا ٬ که سقف آسمان زندگیمان راابر جهل و فساد پوشاند !بیا٬ که زمین تشنه ی باران است !
بیا ٬ که جگرهایمان را فراق٬رنگ سرخش را باخته است ٬ بیا که از درون سوخته ایم ٬ مولا بیا ای مرهم دلهای خسته !
نمی دانم قلم سنگی برای دوری توچه می نویسد ٬ ولی همین را می دانم که او نیز هجاهای نام تو را دوست دارد و بی معطلی می نگارد .
بیا ٬ که قلب شیشه ای انتظارمان در هر بار ترکی برمی دارد و صبرمان را خزان به یغما می برد .
بلندای پرواز خورشید را که می بینم این سوال در ذهنم می روید ٬ که آشیانه خورشید کجاست؟
کبوتران سپیدبال که نشانه های آرامش آسمانند ٬ شبانگاهان در آغوش مهربان لانه ها ٬ اندام جان را در بستر آرامش می نهند٬
عقابها که سلاطین آسمانند در یورش تاریکی ها دل به سکوت می سپارند و در دل
کوهساران تمنای دستان پر محبت شب را دارند اما خورشید آشیانه اش کجاست؟
در کدامین بستر مهربانی ٬ دل پرخروشش به آرامش می نشیند؟
یک روز با خورشید همسفر شدم . دانستم که غروبش افسانه ای بیش نیست و مغرب و مشرق ٬ جز خطوط خیالی نیستند .
خورشید هرگز غروب نمی کند ٬ خورشید معنای روشن طلوع است .
اما آشیانه خورشید را یافتم ٬ دل مردی چون مهدی (علیه السلام) !!!
اگر روزنه ای در دل توبگشایم ٬ خواهم دید که هزاران خورشید در آن سر به سجاده نورانیت گذارده اند و هرخورشید به گونه ای اشعه رحمت و برکت را به هر سو می پراکند.
آری ! می شناسمت ٬سالهاست که همتای تو را ندیده ام ٬ من موجودی هستم که از فرسنگها عقب تر آمده ام وچون به تو رسیده ام همراهت شده ام . پا به پای تو می آیم . تو را میشناسم…
اللهم ارزقنا رویت قائم آل محمد
به امید آن روزکه...
امشب که شب بعثت احمد باشد
مشمول همه،عطای سرمد باشد
یا رب !چه شود طلوع صبح فردا
صبح فرج آل محمد باشد…
آقا جان! هر عید که می آید دلم به سوی تو روانه می شود !
تو کجایی گل نرگس؟
“ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم“
آقا جان! در بعثت حضرت رسول ،خیلی ها با یاد و عطر نفس او زندگی می کردند و از هیچ نمی هراسیدند،
اما ما …
خیلی زود در هیاهوی زمانه تو را فراموش می کنیم:مارا ببخش اگر فرجت دیر شده…
اللهم عجل لولیک الفرج
السلام علیک یا امام المنتظر
زبس که پرده ی عصیان گرفته چشمم را
تو در کنار منی و من تورا نمی بینم
خلوت گاه دل
گاهی باید آینه برداشت و در خلوت خویش به چهره ی درون نگاه کرد و در نیک و بد و زشت و زیبای آن تامل داشت.
آینه سه بعدی که طول و عرضش محاسبه و مراقبه است و عمقش معرفت نفس.در این آینه راحت تر و بی واسطه تر می توان به تماشای سیمای اخلاق نشست و به خود نمره داد .
اعتکاف فرصتی است برای گردش در کوچه پس کوچه های روح برای بررسی زشت و زیبای عمل.(ویژه نامه بوی بهشت)
خوش بحال آنان که این فرصت را غنیمت دانسته و در مراسم اعتکاف شرکت کردند.
دل نوشته
السلام علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام
فرزند پاک رسول الله صلی الله علیه و آله ؛ حسین جان، می خواهم صحیفه ای برایتان بنویسم تا جامع المقدمات عشق باشد، دایرة المعارفی که مرجع ضمیرآگاه طلاب قرار گیرد.
محبت تو نه معرب است و تغییر پذیر، بلکه مبنی است و بنایش بر عشق، هیچ مضافی نتوانسته است این محبت را جر دهد و به راستی حمایت از سید علی (ارواحنا له الفداء) تداوم عشق حسین علیه السلام است.
حسین جان؛ دوستی با تو نه در حال استتار است، که مهری است بارز و ظاهر که هیچ گاه از قلوبمان منفصل نیست. هر چه مُحِبُ را تجزیه و تحلیل می کنیم فاعل، دلسوختگان مکتب تو اَند و مفعول، انتَ. و به راستی وجودمان بدون پیروزی از تو و بدون درس گرفتن از تو « لا تدل علی معنی فی نفسه بل فی حبک » هیچ حرف عطفی نمی تواند بین ما و دشمنان تو ارتباط برقرار کند حتی اگر به ظاهر سببی برای خود بیابد تغییر ناپذیرند و ما از آن ها انصراف داده ایم.
به همه جهانیان اعلام کرده ایم و برایشان این مطلب را تحلیل کرده ایم که ما مثل مبتدا در ابتدای راهیم، خبرمان بعداً خواهد آمد. اگر چه اصل در خبر موخر بودن است اما خبرهای متواتر مقدم هم در باب آخر الزمان فراوان داریم. به همگان می گوئیم ما کسی را داریم عملش عینا عمل حسین است مالکی داریم که مثل ضمیر حتی در حال استتار نیز عمل می کند و معتقدیم خامنه ای عزیز نائب فاعلی که تمام ویژگی ها اختیارات فاعل را دارد.
ما قومی هستیم مبنی بر فتح، دشمنان ما بدانند هیچ گاه تن به اعراب های تحمیلی دشمن نداده ایم. ما رجال نکره ای نیستیم که الف و لامشان در تعریفمان موثر باشد. اگرچه 8 سال دشمن ما را به باب اشتغال برده بود ولی این دلیل نمی شود که وقف کنیم، ما را از شیفتگان خدمتیم و بر سر عمل تنازع داریم.
یابن رسول الله کمکمان کن تا صفات ما مشبهة بالامام باشد ما از افعال ناقصه بیزاریم. افعال جامعه اسلامی ما باید تام و کامل باشد تا کارهای مخالفان و معاندان را نه تنها تعلیق که مُلغای از عمل نماید.
جهانیان بدانند که هیچگاه با واسطه ای به دشمنان متصل نخواهیم شد. انفصال ما مبنی است، مبنی بر خون حسین علیه السلام در حمایت از فرزند صالحش سید علی خامنه ای ارواحنا له الفدا، پس یاران آشنا و حامیان سبیل حسین بیایید ما هم به پیروزی از قافله سالار عشق، معرفت را به خوبی تجزیه و تحلیل کنیم. صداقت را در وجودمان به عنوان اسم فاعل صرف کرده، خوبی و نیکی و عمل به خیر را در همه زمان ها و برای همه صیغه ها صرف کنیم. بیایید برای ظهور مولایمان در آینده نزدیک تر از سین و سوف دعا کنیم و همواره حامی خامنه ای این مشبة بالحسین باشیم و تحت لِوای ولایت از خط حسینی حمایت کنیم تا نکند مکر بنی صاعده تکرار شود که علی در قفس خانه گرفتار شود شمع تا معرکه حضور است اینجا عافیت از سر پروانه به دور است .
اینجا تا بسیجی به تنِ زخمی خود جان داد مرز اسلام در این مُلک نگهبان دارد یاعلی
الهی و ربی من لی غیرک
بنده ی من ،من خدایم سوز دل را ساز کن هر چه می خواهد دل تنگت به ما ابراز کن
گر،در از روی محبت، کس به رویت وا نکرد باز کردم در بیا و اخم خود را باز کن
هر که هستی ،هر چه هستی ،با خلوص دل بیا گر نیازت را ندادم ،شکوه را آغاز کن
دوزخی را من بهشتی می کنم با توبه ای پس بیا با توبه ، خود را پیش ما ممتاز کن
گر که از بار گنه خم گشته پشتت غم مخور دل به عفو ما ببند و ترک حرص و آ ز کن
در مقام توبه کردن عاری از کبر و ریا می خرم ناز تو را پس هر چه خواهی ناز کن